دروس حوزه

دروس حوزه علمیه شیعه

دروس حوزه

دروس حوزه علمیه شیعه

با سلام
این وبلاگ کتاب های مختلف حوزه علمیه شیعه را همراه با ترجمه و شرح فارسی آورده است

بایگانی
آخرین مطالب

۲۹ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اما المخالفة الغیر العملیّة فالظاهر جوازها فی الشبهة الموضوعیّة و الحکمیّة معا- سواء کان الاشتباه و التردید بین حکمین لموضوع واحد کالمثالین المتقدّمین او بین حکمین لموضوعین کطهارة البدن و بقاء الحدث لمن توضّأ غفلة بمائع مردّد بین الماء و البول-:

اما فی الشبهة الموضوعیّة فلأنّ الاصل فیها انما یخرج مجراه من موضوع التکلیفین، فیقال: الاصل عدم تعلّق الحلف بوطء هذه و عدم تعلّق الحلف بترک وطئها، فتخرج المرأة بذلک عن موضوع حکمی التّحریم و الوجوب، فیحکم بالاباحة لاجل الخروج من موضوع الوجوب و الحرمة، لا لاجل طرحهما. و کذا الکلام فی الحکم بطهارة البدن و بقاء الحدث فی الوضوء بالمائع المردّد. 

ترجمه: 

حکم مخالفت التزامیّه 

اشاره 

ظاهرا مخالفت عملیه در شبهات موضوعیّه و حکمیّه هر دو جایز است، خواه اشتباه و تردید بین دو حکم بر موضوع واحدی باشد نظیر دو مثال متقدم (یکی تردّد زن میان اینکه تماس با او واجب بوده یا حرام و دیگری تردّد موضوع کلّی بین اینکه واجب بوده یا حرام باشد) و یا میان دو حکمی که دارای دو موضوع اند مثل؛ دوران امر بین طهارت بدن و بقاء حدث نسبت به کسی که از روی غفلت با مایعی که بین آب و بول مردّد است وضو گرفته باشد: 

(دلیل جواز مخالفت التزامی در شبهه موضوعیه) 

اما جواز مخالفت التزامیّه در شبهه موضوعیه بدین سبب است که، اصل عملیّه جاری در این شبهه مجرای خود را از موضوع دو تکلیف محتمل خارج می‌کند. 

پس در مثال اول گفته می‌شود: 

اصل اینست که قسم به آمیزش با این زن و ترک تماس با او تعلّق نگرفته است، 

در نتیجه زن، به واسطه اجراء این دو اصل از موضوع دو حکم وجوب و حرمت خارج می‌شود. پس به دلیل خروج از موضوع وجوب و حرمت، حکم به اباحه اش می‌شود نه به خاطر طرح و ردّ دو حکم (وجوب و حرمت) ابتداء. 

و این چنین است سخن در حکم به طهارت بدن و بقاء حدث در وضو گرفتن با مایع مردّد (بین بول و آب). 

تشریح المسائل* مراد از عبارت (اما المخالفة الغیر العملیة فالظاهر جوازها فی الشبهة الموضوعیّة و الحکمیة) چیست؟ 

ج: اشاره است به مهم نبودن مخالفت و موافقت التزامیّه تنها 

زیرا آنچه در احکام شرعیه فرعیّه عملیّه مهم است، عمل است؛ وگرنه التزام فاقد استقلال، و مقدّمه عمل است. 

و لذا فرقی نمی کند که این التزام: 

نسبت به شبهه موضوعیه باشد مثل: مثال زن مشتبهه و یا حکمیه باشد مثل: دفن کافر، و نیز فرقی نمی کند که هر دو حکم مشتبه، به یک موضوع تعلّق داشته باشند مثل دو مثال فوق و یا به دو موضوع تعلّق داشته باشند مثل: شخصی که به طهارت بدن و حدث نفس یقین دارد و سپس با مایعی که مردّد است میان بول و آب، وضو بسازد که در این صورت دو احتمال می‌دهد: 

۱- شاید این مایع آب باشد و در نتیجه، هم بدن پاک می‌شود هم حدث باطنی رفع می‌گردد. 

۲- و شاید این مایع بول باشد که در نتیجه، نه تنها حدث زایل نشود بلکه بدن هم نجس می‌گردد. 

پس علم اجمالی دارد که: یا طهارت بدن از بین رفته و خبث آمده و یا حدث باطنی مرتفع گشته و طهارت آمده. 

خلاصه اینکه: یکی از طهارت و حدث قطعا مرتفع شده است لکن کدام یک نمی داند. 

* در مثال فوق طهارت مربوط به بدن است و حدث حکم نفس در نتیجه دو حکم داریم و دو موضوع در اینجا چه باید کرد؟ 

ج: در اینجا بقاء طهارت بدن و بقاء حدث نفس را استصحاب می‌کنیم و ملتزم می‌شویم به اینکه الآن محدث هستیم، 

حال ظاهر این استصحاب می‌شود مخالفت التزامیه با علم اجمالی درحالی که مخالفت عملیه پیش نمی آید زیرا ما کاری انجام داده ایم و باید دوباره وضو ساخته نماز بخوانیم 

پس: مخالفت التزامیه در تمام این موارد جایز است. 

* آیا پس از استصحاب بقاء طهارت، حدث هم از بین می‌رود؟ 

ج: خیر، بدن پاک است و لکن حدث نفس باقی است. 

زیرا استصحاب بقاء طهارت از خبث است نسبت به بدن و بقاء حدث به اعتبار نفس است. 

* مقدمة بفرمایید: اصل عملیه جاری در موارد شبهه در چه صورتی به اصل حکمی و در چه صورتی به اصل موضوعی تعبیر می‌شود؟ 

ج: آنجا که شبهه در موضوع حکم است، اصل جاری شونده در شبهه را اصل موضوعی و آنجا که شبهه در خود حکم است جریان اصل را اصل حکمی گویند. 

* چه نسبتی از نسب اربع میان شبهه در حکم و شبهه در موضوع وجود دارد؟ 

ج: عموم و خصوص مطلق 

یعنی: هرکجا که شبهه در موضوع باشد شبهه در حکم نیز می‌باشد و لکن گاهی شبهه در حکم است بدون اینکه شبهه در موضوع باشد. 

* کدام یک از اصل در موضوع و اصل در حکم بر دیگری مقدّم است؟ 

ج: اصل در موضوع مقدّم است بر اصل در حکم. 

* مراد از عبارت (اما فی الشبهة الموضوعیّة... ) در متن چیست؟ 

ج: اشاره است به دلیل جواز مخالفت التزامی در شبهه موضوعیه. 

* چرا مخالفت التزامیه در شبهات موضوعیه بلامانع است؟ 

زیرا اصول عملیه ای که در این گونه شبهات جاری می‌شوند اصل موضوعی هستند. 

یعنی: در موضوع جاری می‌شوند و در نتیجه مجرای این اصول از تحت عنوان موضوع کلّی حکم واقعی بیرون می‌رود و لذا وقتی از آن موضوع کلّی خارج شد دیگر احکام آن موضوع هم برای مجرای این اصل ثابت نمی شود. چرا که حکم تابع موضوع است و لذا موضوع که اصلاح شد حکم هم اصلاح می‌شود. 

* در تبیین دلیل فوق مثال بزنید؟ 

ج: فی المثل: در مثال زن مشتبهه موضوع حکم واقعی (وجوب) عبارتست از: (المرأة المحلوفة علی وطیها) 

حال اصل عملی در اینجا می‌گوید: (الاصل عدم تعلّق الحلف بوطی هذه المرأة) 

در نتیجه: این زن از تحت آن عنوان کلّی خارج می‌گردد و بدنبال آن حکم حرمت هم منتفی می‌شود چرا که موضوع ندارد. و همچنین است حکم در مثال طهارت بدن و بقاء حدث که موضوع واقعی نجس شدن بدن عبارتست از (عنوان الملاقی للنجس نجس) و ما شک داریم که بدن، ملاقات با نجس کرده است تا نجس شده باشد یا نه؟ اصل می‌گوید: (الاصل عدم الملاقاة) در نتیجه حکم به نجاست مرتفع و استصحاب بقاء طهارت می‌آید. 

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

اذا عرفت هذا فلنعد الی حکم مخالفة العلم الاجمالیّ، فنقول:

مخالفة الحکم المعلوم بالاجمال یتصوّر علی وجهین: 

احدهما: مخالفته من حیث الالتزام، کالالتزام باباحة وطی المرأة المردّدة بین من حرم وطیها بالحلف و من وجب وطیها به مع اتحاد زمانی الوجوب و الحرمة، و کالالتزام باباحة موضوع کلّی مردّد امره بین الوجوب و التحریم مع عدم کون احدهما المعیّن تعبّدیّا یعتبر فیه قصد الامتثال؛ فانّ المخالفة فی المثالین لیست من حیث العمل، لانّه لا یخلو من الفعل الموافق للوجوب او الترک الموافق للحرمة، فلا قطع بالمخالفة الا من حیث الالتزام بإباحة الفعل. 

الثانی: مخالفته من حیث العمل، کترک الامرین اللذین یعلم بوجوب احدهما، و ارتکاب فعلین یعلم بحرمة احدهما، فانّ المخالفة هنا من حیث العمل. 

و بعد ذلک نقول: 

ترجمه: 

(بیان شیخ در مخالفت با حکم معلوم بالاجمال) 

حال که مطالب مذکور را دانستی، بازمی گردیم به بیان حکم مخالفت علم اجمالی و می‌گوییم: مخالفت حکم معلوم بالاجمال به دو وجه تصویر می‌شود: 

۱- مخالفت التزامی: 

مثل: التزام به مباح بودن تماس با زنی که مردّد است بین اینکه تماس با او حرام است به واسطه قسمی که خورده یا اینکه وطیش واجب است. مشروط به یکی بودن زمان وجوب و حرمت، و مثل: ملتزم شدن به اباحه موضوع کلّی که امرش مردّد است بین وجوب و تحریم، مشروط به اینکه هیچ یک از این دو حکم، تعبّدی (که قصد قربت در آن لازم است) نباشد 

زیرا مخالفت در دو مثال مذکور از حیث عمل نیست و صرفا به حسب التزام است؛ چرا که مکلّف (در حال عدم التزام به دو حکم مردّد) از فعلی که با وجوب موافق بوده یا از ترک که مطابق حرمت است خالی نمی باشد 

لذا، از ناحیه عدم التزام، قطع به مخالفت عملیّه پیدا نکرده و همان طوری که گفته شد، مخالفتش صرفا از جهت التزام است که به اباحه آن ملتزم شده است. 

۲- مخالفت عملی: 

مثل: ترک دو عملی که مکلّف به وجوب یکی از آن دو علم دارد، یا انجام دو عملی که به حرمت یکی از آن دو عالم است حال مخالفت در این دو مثال از جهت عملی است. 

تشریح المسائل* حال بفرمایید با توجه به این ظواهر شرعیّه می‌توان گفت: 

(کلّ علم تفصیلی حجّة الّا العلم التفصیلیّ المتولّد من العلم الاجمالی؟ ) 

یا اینکه به واسطه آن قانون مسلم عقلی- (که می‌گفت: علم تفصیلی از هر راهی که حاصل شود حجّت است و واجب الاتباع) -، از این ظواهر شرعیّه رفع ید کرده و به نحوی از انحاء توجیه کنیم تا با این قاعده منافاتی نداشته باشد؟ 

ج: از آنجا که حکم عقلی قطعی کلیّت دارد و نمی توان آن را با اجماع و ظواهر روایات و آیات تخصیص زد، قابل چشم پوشی نمی باشد 

در نتیجه: باید در ظواهر مثالهای موهم خلاف و فتاوی علما دخل و تصرف نمود. 

* مراد شیخ از عبارت (فلا بدّ فی هذه الموارد من التزام احد امور علی سبیل منع الخلو چیست؟ 

ج: اشاره است به اینکه ایشان سه راه حل ارائه می‌دهد و مدّعی است که می‌توان مثالهای مذکور را پاسخ داد و این راه حلها و به عبارت دیگر: جوابها به صورت قضیه منفصله مانعة الخلوّ است. 

* مراد از اینکه جوابهای ایشان بصورت قضیه منفصله مانعة الخلوّ است چیست؟ 

ج: اینست که: هیچ کدام از مثالهای مذکور خالی از این توجیهات نیست اگرچه هیچ یک از آنها نیز مانعه الجمع نیست، بدین معنا که: در برخی از مثالها تنها جواب اوّل جاری است و در برخی از مثالها تنها جواب دوم ساری است و در برخی فقط جواب سوم قابل پذیرش است. 

بلکه امکان دارد برخی از مثالها را به دو و یا سه و یا یک جواب توجیه نمود بنابراین: 

مانعة الخلو است نه مانعة الجمع. 

* مراد شیخ از عبارت (کون العلم التفصیلی فی کل من اطراف الشبهة... ) چیست؟ 

ج: ارائه پاسخ اول است و حاصل مقصودشان اینست که: اولا: موضوع بحث علم، طریقی است.

ثانیا: خصوص علم تفصیلی در موضوع حکم دخیل است، نه مطلق العلم. 

پس در موردی که، موضوع؛ معلوم تفصیلی نباشد حکم به اجتناب و عدم جواز ارتکاب مترتّب نمی باشد. 

یعنی: اگر علم تفصیلی به موضوع بود حکم هم هست؛ وگرنه چه علم اجمالی باشد یا نباشد حکم نیست و لذا دیگر نوبت به این نمی رسد که حکمی که بر مبنای علم تفصیلی است از چه متولد شده است. 

* پاسخ فوق در کدام یک از مثالهای موهم خلاف جاری است؟ 

دارد؟ 

ج: یکی تصریح برخی از فقها به آن است، دیگری اینکه؛ در اخبار حلیّت اشیاء نیز قرینه و دلیلی برآن می‌باشد زیرا در خبر آمده است: 

«کلّ شی ء فیه حلال و حرام، فهو لک حلال، حتّی تعرف انّه حرام بعینه فتدعه» 

ملاحظه می‌کنید که حکم به حرمت مترتّب است بر موضوعی که به عینیه و تفصیلا مشخص و حرام باشد. 

پس، مشتبه به حرام، حلال است و اجتناب از آن لازم نمی باشد. 

حال: 

اگر برخی فقهاء در مثال دوم: به اجازه عمل به هر دو طرف شبهه را داده اند؛ به خاطر اینست که: حکم به وجوب اجتناب مترتّب است بر علم تفصیلی به بولیّت یا نجس بودن یا میته بودن. 

در نتیجه: 

با داشتن علم اجمالی، قطعا حکم به نجاست صادر نخواهد شد و ما یقین پیدا می‌کنیم که: 

اگر دو مایع مشتبهه داشتیم، در واقع پاک هستند، پس مخالفتی با این دلیل وجود ندارد. 

* مراد از عبارت (و کذا المانع للصّلاة، الحدث المعلوم... ) چیست؟ 

ج: اشاره است به جریان پاسخ اول در مثال سوم، و حاصل مقصود اینست که: 

بطلان نماز متفرّع است بر علم تفصیلی به حدث، نه وجود حدث غیر معیّن 

یعنی: اگر مأموم علم تفصیلی به محدث بودن خود دارد نمازش باطل است. و یا اگر تفصیلا می‌داند که امام محدث است، نمازش باطل می‌شود.

لکن، اگر مکلّف علم اجمالی داشته باشد، اثری نداشته و هر دو در واقع پاک اند و اقتدا جایز است. 

* پاسخ دوم شیخ به مثالهای موهم خلاف چیست؟ 

ج: اینست که، از نظر اسلام، اگر مکلّفی علی الظاهر محکوم به حکمی شود، دیگران باید آن حکم ظاهری در حق این شخص را به منزله حکم واقعی در حق خودشان به شمار آورند؛ و تمام آثار حکم واقعی را بر این حکم ظاهری مترتب نمایند. 

می دانیم که او محکوم به طهارت و صحت نماز است و آثار حکم واقعی را برآن مترتب می‌دانستیم؛ 

حالا هم که تعبدا و ظاهرا وی محکوم به این حکم شده، ما تمام آثار را بر او مترتب کرده 

به او اقتدا می‌کنیم. 

پس باز هم نوبت به مخالفت قطعیّه با علم تفصیلی نمی رسد. 

* پاسخ مذکور در کدام یک از مثالهای موهم خلاف جاری و ساری است؟ 

ج: از مثال سوم تا هشتم 

* بیان پاسخ دوم در مثال سوم چگونه است؟ 

ج: بدین گونه است که، وقتی امام جماعت در جنب بودن یا نبودن خودش شک دارد در نتیجه اصل برائت جاری کرده و علی الظاهر خود را پاک می‌داند و وارد نماز می‌شود، مأموم باید همین حکم ظاهری در حق امام را برای خودش حکم واقعی حساب کند 

و بگوید: 

همان طوری که، اگر امام در واقع متطهر بود و من قادر بر اقتدای به او بودم، اکنون هم که در ظاهر خود را پاک می‌داند، می‌توانم به او اقتدا کنم. 

بنابراین: از ناحیه امام جماعت مشکلی نیست. 

* حال که از ناحیه امام جماعت مشکلی نیست آیا همین شرایط بر مأموم نیز حاکم است؟ 

ج: بله، 

اگر مأموم نیز نسبت به خود شک در تکلیف دارد، اصل برائت جاری کرده و اقتدا می‌نماید و لذا دیگر نوبت به علم تفصیلی متولد از علم اجمالی نمی رسد.

* بیان پاسخ دوم شیخ در مثال چهارم که موهم خلاف بود چگونه است؟ 

ج: اینست که: بعد از حکم حاکم شرع به تصنیف هریک از دو مدّعی علی الظاهر ملک نصف می‌شود؛ آنگاه شخص سوّمی مجاز است که این ملکیّت ظاهریه را به منزله ملکیّت واقعیه بداند. 

یعنی: تمام آثار ملکیّت واقعیّه را بر این ملکیت ظاهریه بار نماید از جمله اینکه: 

می تواند هر دو نصف را از دو مالک خریداری کرده و به دنبال آن تمام مال در واقع به او منتقل شود، آنگاه تصرّف در این مال حرام نبوده، و بلااشکال است. 

نکته: پاسخ دوّم به همین ترتیبی که در مثالهای سوم و چهارم گفته شد در مثالهای پنجم و ششم و هفتم و هشتم جاری است. 

* سومین پاسخ شیخ از مثالهای موهم خلاف چیست؟ 

اینست که در برخی از موارد ما ملتزم می‌شویم به اینکه، احکام و فتاوی مذکور، مطلق و نامحدود نیست بلکه مقیّد است به اینکه، منجرّ به علم تفصیلی به مخالفت نشود و از هر موردی که مستلزم مخالفت با علم تفصیلی باشد منع می‌کنیم. 

به عبارت دیگر: 

اینکه برخی از حضرات گفته اند: مخالفت با علم اجمالی جایز است و ارتکاب اطراف شبهه مانعی ندارد، مربوط به موردی است، انجام دو طرف شبهه، مستلزم مخالفت قطعیه با علم تفصیلی نباشد. 

یعنی: اینجا نیز قبول دارند که با منجر شدن مسئله، به مخالفت با علم تفصیلی، انجام دو طرف شبهه جایز نیست. 

* پاسخ سوّم در کدام یک از مثالهای موهم خلاف جاری و ساری است؟ 

ج: می‌گوییم، اینکه برخی گفته اند: هر دو قول را کنار گذاشته و به اصول عملیّه مراجعه می‌کنیم، مربوط به مواردی است که: اصل عملی، در نتیجه، با یکی از دو قول موافق باشد؛ مثل، مورد اقل و اکثر، لکن آنجا که اصل عملی مخالف هر دو قول و مخالف با علم تفصیلی به حکم است، حقّ رجوع به اصل عملی را نداریم. 

* جریان پاسخ سوّم در مثال دوم چگونه است؟ 

ج: آنجا نیز می‌گوییم: اینکه برخی گفته اند: ارتکاب هر دو طرف شبهه بلامانع است، مربوط به زمانی است که عمل به اطراف شبهه منجرّ به مخالفت قطعیّه با واقع نشود. 

مثل اینکه: دو مایع را تدریجا بیاشامد و حین العمل در هیچ کدام یقین به مخالفت نداشته باشد، لکن اگر مستلزم مخالفت با علم تفصیلی شود، مثل: ارتکاب هر دو در یک آن، جایز نمی باشد. 

نکته: بجز از سه پاسخ مذکور که جناب شیخ مستقلا ارائه فرمود، سه پاسخ دیگر نیز در پایان متن مربوطه وجود دارد که ذیلا بدان می‌پردازیم. 

* مراد از عبارت (و حمل اخذ المبیع فی مسئلتی التّحالف علی کونه تقاصّا شرعیا قهریا عمّا؟ ) چه می‌باشد؟ 

ج: اشاره است به دو جواب دیگر یعنی: تقاص و تحالف به عنوان چهارمین و پنجمین جواب 

* چهارمین پاسخ شیخ از مثالهای موهم خلاف را تبیین کنید؟ 

ج: اینست که، تقاص قهری یک قانون است در اسلام 

فلذا اگر شخص زید از عمر مبلغی یا عینی را طلبکار است و لکن عمر از پرداخت بدهی سرباز می‌زند، زید می‌تواند مخفیانه به مقدار طلب خود از اموال عمر را بردارد و به عنوان تقاص از آن استفاده کند. 

* پاسخ چهارم در کدام یک از مثالهای موهم خلاف جاری و ساری است؟ 

هفتم؛ خریدار به بایع می‌گوید: این پنجاه درهم را بابت خرید عبد به تو پرداخته ام، اگر عبد را می‌دهی فهو المطلوب وگرنه این پنجاه درهم را بابت طلبی که از تو دارم تقاص می‌کنم و هکذا در مثال هشتم. 

* پنجمین پاسخ شیخ از مثالهای موهم خلاف چیست؟ 

ج: اینست که: 

براساس فتوای جمعی از فقها یکی از عوامل انفساخ معامله تحالف است، و بدیهی است که پس از انفساخ هرکسی باید به ملک قبلی خود مراجعه نماید؛ 

یعنی: ثمن به مشتری و مثمن به بایع برمی گردد و لذا دیگر علم تفصیلی به انتقال ثمن از مشتری و مثمن به بایع وجود ندارد تا مورد مخالفت قرار گیرد. 

حال، چه تحالف موجب انفساخ بیع از اصل وقوع شود یا از حین تحالف که ثمره نزاع در نمائات ظاهر می‌شود 

* پاسخ مذکور در کدام یک از مثال‌های هشت گانه جاری است؟ 

ج: در مثال هفتم و هشتم 

* از عبارت (کون اخذ نصف الدرهم مصالحة قهریّة) چیست؟ 

ج: اشاره به ششمین پاسخ شیخ است چرا که چهارمین و پنجمین مثال از باب مصالحه قهریه است، چون راه دیگری برای رفع نزاع وجود ندارد و لذا حاکم، حکم به تنصیف می‌کند تا که نزاع بخوابد، از طرفی مصالحه راهی شرعی است و لذا در هیچ یک از این موارد، مخالفت با علم تفصیلی پیش نمی آید و هریک دارای معیاری هستند.

(سخن شیخ در مخالفت با حکم معلوم بالاجمال) 

* مقدّمة بفرمایید: به طور کلی مخالفت با علم اجمالی بر چند قسم است؟ 

ج: بر دو قسم است ۱- مخالفت احتمالیّه ۲- مخالفت قطعیّه 

* در تبیین مخالفت احتمالیه مثال بزنید؟ 

ج: مثلا: علم اجمالی داریم به وجوب احد الامرین، یعنی: یا ظهر یا جمعه 

حال: 

اگر یکی از آن دو را تر کنیم، احتمال دارد که واجب واقعی همان طرفی باشد که ما ترک گفته ایم. 

یا مثل: علم اجمالی به حرمت احد الامرین و ارتکاب یکی از آن دو که احتمال دارد آن طرفی را که ما ترک کرده ایم همان واقع باشد. 

بنابراین: مخالفت احتمالی است نه قطعی. 

* در تبین مخالفت قطعیه مثال بزنید؟ 

ج: فی المثل: 

علم اجمالی داریم به وجوب احد الامرین: (ظهر یا جمعه) 

حال: اگر هر دو را ترک کنیم یقین می‌کنیم هرکدام از آن دو حکم واقعی باشد، مخالفت شده است.

یا علم اجمالی داریم به حرمت احد الامرین: 

حال: اگر هر دو طرف را انجام دهیم، قطع پیدا می‌کنیم که حکم واقعی هریک از دو طرف که باشد مخالفت شده است. 

* بحث ما در اینجا راجع به مخالفت احتمالیه است با علم اجمالی یا مخالفت قطعیه؟ 

ج: فعلا بحث ما راجع به مخالفت قطعیه با علم اجمالی است. 

* مخالفت قطعیه خود بر چند نوع است؟ 

ج: بر سه نوع است 

۱- مخالفت قطعیه التزامیّه 

۲- مخالفت قطعیّه عملیّه 

۳- مخالفت قطعیه التزامیه و عملیّه 

* به نظر شیخ مخالفت با حکم معلوم بالاجمال بر چند وجه متصوّر است؟ 

ج: بر دو وجه: مخالفت التزامی و مخالفت عملی 

* مراد از عبارت (مخالفته من حیث الالتزام... ) چیست؟ 

ج: مخالفت قطعیه التزامیه است و آن عبارتست از اینکه: 

با حکم شرعی واقعی معلوم بالاجمال، صرفا از نظر التزام به آن مخالفت حاصل شود یعنی: 

تنها حکم شرعی واقعی معلوم بالاجمال را ملتزم نشده و اعتقاد قلبی به آن نداشته باشیم؛ بلکه به حکم خلاف آن ملتزم شویم و یا در لا التزامی باشیم، لکن در مقام عمل هیچ گونه مخالفت قطعیّه ای پیش نیاید. 

* مخالفت التزامیه در چه مواردی صورت می‌پذیرد؟ 

ج: گاهی در شبهات موضوعیه است و گاهی در شبهات حکمیه 

* در تبیین مخالفت قطعیه التزامیه در شبهات موضوعیه مثال بزنید؟ 

ج: مثل اینکه: 

شخص مکلّف، علم اجمالی دارد که یا قسم خورده که با همسرش آمیزش کند، پس مباشرت با او واجب شده است. و یا قسم خورده بر ترک آمیزش با او، در نتیجه مجامعت با او حرام شده است. 

حال در اینجا می‌گوید: اصل، عدم قسم بر آمیزش است و لذا آمیزش واجب نیست و یا اصل، عدم قسم بر ترک آمیزش است پس حرام نیست، در نتیجه به اباحه ملتزم می‌شود. این را مخالفت التزامیّه گویند. 

اما: 

در مقام عمل یا مجامعت می‌کند پس با احتمال وجوب موافقت نموده. 

یا ترک مجامعت می‌کند پس با احتمال حرمت موافقت کرده است. 

در نتیجه: مخالفت قطعیّه عملیه در کار نمی باشد. 

* پس مراد از عبارت (مع اتحاد زمانی الوجوب و الحرمة و... ) چیست؟ 

ج: بیان شرطی است که مثال بالا مشروط به آن است 

توضیح اینکه: مکلّف احتمال می‌دهد در زمان معینی مثل روز جمعه تماس و آمیزش با همسرش واجب باشد چرا که احتمال دارد قسم بر انجام آن خورده باشد همان طور که احتمال می‌دهد که مجامعت با او حرام باشد، چه آنکه شاید قسم بر ترک آن خورده باشد. 

* سرّ اینکه جناب شیخ فرمود زمان این دو احتمال باید متحد باشد چیست؟ 

ج: اینست که: اگر زمان هرکدام مستقلّ از زمان دیگری باشد، مخالفت منجرّ به مخالفت عملیه شود. 

فی المثل: اگر زمان احتمال وجوب امشب باشد و زمان احتمال حرمت، جمعه شب دیگر باشد امکان مخالفت عملیّه قطعیه وجود دارد به اینکه امشب را ترک و جمعه شب را آمیزش کند پس، قطع حاصل می‌کند که حکم واقعی در هر طرف که باشد مخالفت شده است. 

نکته: مخالفت عملیه از محلّ بحث ما که صرف مخالفت التزامیّه است خارج است. 

* مراد شیخ از عبارت (و کالالتزام باباحة موضوع کلّی... ) چیست؟ 

ج: اشاره است به بیان مخالفت قطعیّه التزامیه در شبهات حکمیه: 

مثل اینکه: احتمال می‌دهد که، استعاذه قبل از قرائت واجب بوده یا حرام باشد حال هر دو احتمال را ترک کند و به اباحه آن ملتزم شود. 

یا فی المثل: علم اجمالی دارم که در اسلام یا دفن میّت کافر حرام است یا واجب مع ذلک می‌گویم که: الاصل عدم الوجوب و الاصل عدم الحرمة و ملتزم به اباحه می‌شوم. 

نکته: همان طور که مثال اوّل برای مخالفت التزامی در شبهات موضوعیّه بود این دو مثال 

نیز برای مخالفت التزامی در شبهات حکمیه است، پس مخالفت عملیّه ای در کار نیست. زیرا در مقام عمل؛ یا انجام می‌دهم که با احتمال وجوب هماهنگ است و یا آن را ترک می‌کنم که با احتمال حرمت موافق است. 

* پس مراد شیخ از عبارت (مع کون احدهما المعیّن تعبّدیا... ) چیست؟ 

ج: بیان یک قید است در مثال مذکور: 

یعنی: جواز مخالفت التزامی در مثال بالا (شبهه حکمیه) در زمانی است که هیچ یک از دو احتمال تعبدی نباشد، زیرا در دوران امر میان وجوب و حرمت اگر یکی از این دو تعبدی باشند مخالفت التزامی هر دو منجرّ به مخالفت عملیه می‌شود و از محل کلام خارج است. 

* مراد از عبارت (مخالفته من حیث العمل لترک الامرین.... ) چیست؟ 

ج: ۱- گاهی هریک از احتمال وجوب و حرمت تعبدی است ۲- و گاهی هر دو توصّلی می‌باشند ۳- و گاهی یکی از آن دو معینا تعبدی است ۴- و گاهی یکی از آن دو مخیّرا تعبدی است حال: مثال فوق در فرض دوم و چهارم، برای مخالفت التزامیه است. لکن در دو فرض دیگر (۳ و ۱) امکان مخالفت قطعیّه عملیّه وجود دارد. 

حال: 

اگر هر دو (احتمال وجوب و حرمت) را توصّلی به حساب آورده اصل وجوب و حرمت را نفی کردیم، مباح خواهد شد؛ لکن در عمل حتما با یکی از دو طرف موافقت شده است و مخالفت عملیّه لازم نمی آید. 

و اگر هر دو (احتمال وجوب و حرمت) را تعبّدی فرض کنیم، مخالفت عملیه هم لازم می‌آید زیرا، وقتی اصل عدم وجوب و حرمت را جاری نماییم مخالفت التزامیه است. 

لکن: 

اگر آن را عملا انجام دهیم چون با قصد قربت نبوده فاقد ارزش است. 

و اگر آن را عملا ترک کنیم چون ترکش نیز بدون قصد قربت بوده باز هم مخالفت عملیه خواهد بود. 

و اگر یکی از آن دو معینا تعبّدی باشد مثلا مثل جانب وجوب: 

در اینجا نیز اگر اصل جاری کنیم، مخالفت التزامیه پیش می‌آید، ولی اگر انجام دهیم مخالفت عملیه پیش می‌آید؛ زیرا یا حرام را مرتکب شده ایم و یا واجبی را بدون قصد قربت انجام داده ایم. پس باز هم مخالفت عملیه ممکن است. 

و اگر یکی از آن دو لا علی التعیّن تعبدی و دیگری توصّلی باشند باز هم مخالفت التزامی است و نه عملی؛ 

زیرا اگر انجام دهم شاید جانب وجوب توصّلی بوده و انجام شده است پس مخالفت قطعیه لازم نمی آید. 

و اگر آن را ترک کنم شاید جانب ترک توصّلی بود پس مخالفت قطعیّه لازم نمی آید. 

پس: 

باید صورتی را فرض و لحاظ کنیم که تنها التزاما مخالفت شود و نه عملا و آن مورد، دوران بین المحذورین در توصلیّات است. 

* مراد از عبارت (یعلم بوجوب احدهما) چیست؟ 

ج: اینست که: فی المثل: مکلّف احتمال می‌دهد که یا وطی و آمیزش با همسرش حرام بوده است و یا هبه به زید حرام بوده است و هر دو فعل را ترک نماید. 

* مراد از عبارت (و ارتکاب فعلین یعلم بحرمه احدهما... ) چیست؟ 

ج: اینست که: مکلف احتمال می‌دهد که: احسان به زید و یا تماس با همسرش حرام باشد و لکن هر دو را مرتکب شود. 

* مخالفت قطعیّه عملیّه در چه موردی تنها صورت می‌پذیرد؟ 

ج: آنجا که من حکم واقعی معلوم بالاجمال را قبول دارم و ملتزم به آن هستم، لکن در مقام عمل مخالفت می‌کنم.

فی المثل: علم اجمالی دارم که یکی از دو مایع حرام است و پایبند به حرمت هم می‌باشم مع ذلک مخالفت کرده و هر دو مایع را سر می‌کشم. 

در چنین موردی مخالفت قطعیه عملیه تنها، واقع شده است. 

* در چه مواردی مخالفت التزامیّه و عملیه با هم صورت می‌پذیرد؟ 

ج: آنجایی که، هم در مقام التزام و هم در مقام عمل با حکم واقعی معلوم بالعلم الاجمالی مخالفت قطعیه کنیم. 

فی المثل: 

علم اجمالی داریم که یا ظهر واجب است یا جمعه 

در اینجا بگوییم که: الاصل عدم وجوب الظهر و الجمعة و در نتیجه به اباحه ملتزم شویم، آنگاه در مقام عمل نه ظهر را انجام دهیم و نه جمعه را. 

و هکذا در جانب علم اجمالی به حرمت احد الامرین... 

* فعلا بحث ما در کدام قسم از مخالفتهای قطعیه است؟ 

ج: در قسم اول و سوم، یعنی: مخالفت قطعیه التزامیه و مخالفت قطعیه التزامیه و عملیه با هم.

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

الثالث: ان یلتزم بتقیید الاحکام المذکورة بما اذا لم یفض الی العلم التفصیلیّ بالمخالفة و المنع ممّا یستلزم المخالفة المعلومة تفصیلا، کمسألة اختلاف الامّة علی قولین و حمل أخذ المبیع فی مسألتی التحالف علی کونه تقاصّا شرعیّا قهریّا عمّا یدّعیه من الثمن او انفساخ البیع بالتّحالف من اصله او من حینه و کون اخذ نصف الدّرهم مصالحة قهریّة. 
و علیک بالتأمّل فی دفع الاشکال عن کلّ مورد باحد الامور المذکورة، فانّ اعتبار العلم التفصیلیّ بالحکم الواقعیّ و حرمة مخالفته ممّا لا یقبل التخصیص باجماع او نحوه. 
ترجمه: پاسخ سوم: مکلّف ملتزم شود به اینکه؛ احکام مذکور مقیّد است به اینکه منجرّ به علم تفصیلی به مخالفت نشود، و نیز مقید است به منع از آنچه مستلزم مخالفت تفصیلی است. 
مثل: مسئله اختلاف امّت بر دو قول و حمل اخذ مبیع در دو مسئله تحالف از اصل بیع در هنگام تحالف و اخذ نصف درهم (در مسئله ودعی) قهری و اجباری می‌باشد. 
بر تو است که در دفع اشکال از هریک از موارد مذکور تأمّل کرده و هرکدام را با یکی از جوابهای ذکرشده که با آن مورد تناسب دارد، رفع نمایی. 
زیرا معتبر بودن علم تفصیلی به حکم واقعی و حرمت مخالفت آن از اموری است که به واسطه اجماع یا نظیر آن نمی توان تخصیص داد. 
لذا، موارد محتمل التخصیص را باید به هر نحو ممکنی پاسخ داد.

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

موارد ابهام الخلاف و التزام احد امور علی سبیل منع الخلو 
فلا بدّ فی هذه الموارد من التزام احد امور علی سبیل منع الخلو: 
احدها: کون العلم التفصیلیّ فی کلّ من اطراف الشبهة موضوعا للحکم. بان یقال: الواجب الاجتناب عمّا علم کونه بالخصوص بولا، فالمشتبهان طاهران فی الواقع. و کذا المانع للصلاة الحدث المعلوم صدوره تفصیلا من مکلّف خاصّ، فالمأموم و الامام متطهّران فی الواقع. 
الثانی: انّ الحکم الظاهریّ فی حقّ کلّ احد نافذ واقعا فی حقّ الآخر، بان یقال: انّ من کانت صلاته بحسب الظاهر صحیحة عند نفسه، فللآخر ان یترتّب علیها آثار الصحّة الواقعیّة فیجوز له الائتمام، و کذا من حلّ له اخذ الدار، ممّن وصل الیه نصفه اذا لم یعلم کذبه فی الدّعوی بان استند الی بیّنة او اقرار او اعتقاد من القرائن، فانّه یملک هذا النّصف فی الواقع. و کذلک اذا اشتری النصف الآخر فیثبت ملکه للنصفین فی الواقع. و کذا الاخذ ممّن وصل الیه نصف الدرهم فی مسألة الصلح و فی مسألتی التّحالف. 
ترجمه: 
(پاسخ از موارد مذکور) 
پس از موارد ذکرشده پاسخ‌هایی داده شده که برای هریک از اشکالات سابق الذکر می‌توان به یکی از این جواب‌ها به طریق منع خلو ملتزم شد. 
پاسخ اول، اینکه: علم تفصیلی در هریک از اطراف شبهه، موضوع حکم است. به اینکه گفته شود: واجب، اجتناب از چیزی است که بالخصوص و به طور تفصیل دانسته شود بول است، در نتیجه مشتبهان (یکی بول و دیگری غیر بول) در واقع هر دو طاهراند. 
و همچنین مانع از صحت نماز، حدثی است که صدور و خروجش از مکلف خاص و مشخّص، معیّن است، در نتیجه: امام و مأموم هر دو در واقع طاهراند. 
پاسخ دوم اینکه: 
حکم ظاهری در حق هریک (از مکلفین) نسبت به حکم واقعی دیگری نافذ است، چنانچه گفته شود: کسی که به حسب ظاهر و از نظر خودش نمازش درست می‌باشد، دیگری می‌تواند آثار صحت واقعیّه، برآن صحت (به حسب ظاهر) مترتب نموده و به او اقتدا کند. 
و این چنین است برای کسی که گرفتن خانه و تصاحب آن برای او حلال و مباح است، و در واقع مالک آن می‌شود؛ مشروط به اینکه، دروغش محرز و معلوم نباشد، به این ترتیب که در ادّعای مالکیتش، به بیّنه یا اقرار طرف استناد کرده و یا از طریق قراینی به آن اعتقاد پیدا کرده باشد، که به هرحال چنین کسی در واقع، مالک آن نصف می‌باشد. 
و لذا، اگر نصف دیگر را نیز خریداری کند در واقع مالک هر دو نصف می‌شود 
و همچنین، در مسئله صلح و در مسئله تحالف کسی که نصف درهم به وی داده می‌شود در واقع مالک آن می‌باشد و آثار مالکیت واقعی برآن مترتب می‌شود.

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

۵- و منها: حکمهم فی «ما لو کان لاحد درهم و لآخر درهمان، فتلف احد 

الدراهم من عند الودعیّ» بانّ لصاحب الاثنین واحدا و نصفا و للآخر نصفا [۱] فانّه قد یتّفق افضاء ذلک الی مخالفة تفصیلیّة، کما لو اخذ الدرهم المشترک بینهما ثالث، فانّه یعلم تفصیلا بعد انتقاله من مالکه الواقعیّ الیه. 

۶- و منها: ما لو اقرّ بعین لشخص ثمّ اقرّ بها لآخر، فانّه یغرم للثانی قیمة العین بعد دفعها الی الاوّل: فانّه قد یؤدّی ذلک الی اجتماع العین و القیمة عند واحد و یبیعهما بثمن واحد، فیعلم عدم انتقال تمام الثمن الیه، لکون بعض مثمنه مال المقرّ فی الواقع. 

ترجمه: 

(مورد دیگر) 

۵- و از جمله موارد موهم خلاف، حکم فقهاء است در آنجا که اگر شخصی مالک یک درهم و دیگری دارای دو درهم بوده (و هریک مال خود را نزد شخصی به امانت گذاشتند) و سپس یکی از سه درهم نزد شخص امانت دار تلف شد و ما نمی دانیم که این یک درهم مربوط به مالک یکدرهم است یا مربوط به مالک دو درهم، که از دو درهم باقیمانده یک و نیم درهم برای مالک دو درهم و نیم درهم برای صاحب یک درهم است. 

(استشهاد) 

پس چه بسا این حکم، منجرّ به علم تفصیلی، به مخالفت واقع گردد. چنان که اگر شخص سوّمی این یک درهم مشترک را بخرد و پس از خریدن علم تفصیلی پیدا کند که از مالک واقعی به او منتقل نشده است. 

۶- و از جمله موارد موهم خلاف آنست که: 

اگر کسی اقرار کند که فلان متاع مال فلان شخص است و سپس اقرار کند که مال دیگری است، مقرّ باید مال را به اوّلی و قیمت آن را به دومی بدهد. 

و چه بسا این حکم منجرّ به اجتماع متاع و قیمت در نزد شخص واحدی بشود و اگر مقرّ هر دو را به یک ثمن بفروشد، علم تفصیلی به عدم انتقال تمام قیمت به خود پیدا می‌کند، چرا که بعض از ثمن در واقع مال مقرّ بوده است 

۷- و منهما: الحکم بانفساخ العقد المتنازع فی تعیین ثمنه او مثمنه علی وجه یقضی فیه بالتخالف، کما لو اختلفا فی کون المبیع بالثمن المعیّن عبدا او جاریة؛ فانّ ردّ الثّمن الی المشتری بعد التّحالف مخالف للعلم التفصیلیّ بصیرورته ملک البائع، ثمنا للعبد او الجاریة. 

و کذا لو اختلفا فی کون ثمن الجاریة المعیّنة عشرة دنانیر أو مائة درهم؛ فانّ الحکم بردّ الجاریة مخالف للعلم التفصیلیّ بدخولها فی ملک المشتری. 

۸- و منها: حکم بعضهم بانّه لو قال احدهما: بعتک الجاریة بمائة، و قال الآخر: وهبتنی ایّاها بانّهما یتحالفان و تردّ الجاریة الی صاحبهما، مع انّا نعلم تفصیلا بانتقالها من ملک صاحبها الی الآخر الی غیر ذلک من الموارد الّتی یقف علیها المتتبّع. 

ترجمه: 

(مورد دیگر) 

اشاره 

۷- و از جمله موارد موهم خلاف، حکم فقهاء است بر منفسخ شدن عقدی که در تعیین ثمن و مثمن آن، میان بایع و مشتری نزاع و اختلاف واقع شده؛ بر وجهی که حکمش تحالف (قسم خوردن طرفین عقد) باشد. 

همان طور که اگر (بایع و مشتری) اختلاف کنند در اینکه مثمن عبد است یا کنیز، ردّ ثمن (قیمت) به مشتری و مبیع به فروشنده بعد از تحالف (قسم خوردن) مخالف علم تفصیلی است؛ به اینکه، (آن ملک) بایع شده است به عنوان ثمن در مقابل عبد یا کنیز؛ چه آنکه هر دو قبول دارند که ثمن به بایع منتقل شده و تنها سخن و نزاع در مثمن است که چه باشد؟ 

و همچنین اگر دو نفر (در مثمن اتفاق داشته) و در ثمن اختلاف کنند (فی المثل: در اینکه مثمن کنیز است متفق اند و لکن در مبلغ ثمن که ۵ یا ۲۰

دینار است اختلاف دارند) 

در اینجا نیز، حکم به ردّ مثمن (یعنی: جاریة) به بایع، مخالف علم تفصیلی است به دخول آن (مثمن) در ملک مشتری (چه آنکه هر دو در انتقال کنیز به ملک مشتری متفق اند و اختلاف در ثمن است. 

۸- و از جمله موارد موهم خلاف، حکم برخی از فقهاست به اینکه: 

اگر یکی از آن دو (متنازعین) به دیگری بگوید: کنیز را به تو فروخته‌ام به ۱۰۰ درهم و دیگری بگوید تنها آن را به من هبه کرده ای، هر دو قسم می‌خورند و کنیز به صاحبش برمی گردد. 

درحالی که، این حکم با علم تفصیلی به انتقال کنیز از ملک صاحبش به دیگری منافات دارد (چرا که هر دو انتقال کنیز از ملک مالک را قبول دارند و تنها اختلافشان در اینست که: 

بعنوان بیع منتقل شده یا هبه)؟ 

تشریح المسائل* مراد از عبارت (یطرح القولان و یرجع الی مقتضی الاصل) در موهم اوّل چیست؟ 

ج: محل استشهاد در مثال اول است 

فی المثل: آنجا که گروهی از علما در عصر غیبت قائل به وجوب جمعه و گروهی قائل به وجوب ظهر هستند و هیچ یک از دو گروه نیز دلیل معتبری اقامه نکرده اند، مشهور فقها قادر به تخییر، یعنی: مخیر به. یکی از دو قول اند، و لکن جماعتی گفته اند: هر دو قول را ردّ و طرح می‌کنیم و به اصول عملیّه مراجعه می‌نماییم؛- خواه مقتضای اصل عملی با یکی از دو نظریه موافق باشد مثل: دوران میان اقلّ و اکثر که نصف امت قائل به وجوب اقل و نصف دیگر قائل به وجوب اکثراند. 

در اینجا؛ اگر بگوییم: 

حکم الله واقعی نه وجوب اقلّ است و نه وجوب اکثر، تنها مخالفت التزامیه لازم می‌آید، و لکن مخالفت عملیّه با علم تفصیلی لازم نمی آید. 

چرا که اصل عملی، یا اصالة الاحتیاط است که با قول یک گروه موافق است و یا اصل برائت است که با قول عدّه دیگر موافق است و به هرحال مخالفت با علم تفصیلی احتمالی است و نه قطعی - خواه مقتضای اصل با هر دو نظریه مخالف باشد همانند دوران بین متباینین، که نصف امت قائل به وجوب جمعه هستند و نصف دیگر قائل به وجوب ظهر می‌باشند و ما یقین داریم که قول ثالثی نیست. 

در اینجا: 

اگر ما اصالة البراءة را جاری کرده و هر دو نظریه را ترک نماییم قطعا با حکم واقعی مخالفت شده است و این نظر مخالف با علم تفصیلی است. 

و لذا، شیخ طوسی فرموده است: در این موارد حکم واقعی تخییر می‌باشد. 

* مقدمة بفرمایید چه تفاوتی میان تخییر ظاهری و تخییر واقعی وجود دارد؟ 

ج: ۱- تخییر ظاهری، در مواردی است که به دلیل عدم دسترسی ما به واقع، علی الظاهر یکی از دو دلیل متعارض را انتخاب می‌کنیم و مخالفت با علم تفصیلی هم پیش نمی آید چون با یک طرف موافقت شده است. 

۲- تخییر واقعی، در مواردی است که اصلا خود تخییر حکم الله واقعی است، که این مخالفت قطعیه با علم تفصیلی است؛ چون که ما، اجمالا می‌دانیم که یا امام با گروه اوّل است و معیّنا جمعه را واجب می‌داند، پس قائل به تخییر نیست، یا امام با گروه دوّم است و معیّنا 

ظهر را واجب می‌داند، پس باز هم قائل به تخییر نیست. 

و لذا هرکدام که باشد، ما یقین تفصیلی داریم که قول به تخییر واقعی پدید آوردن قول سوم است و مخالفت با علم تفصیلی. 

* پس آیا فتوای شیخ طوسی هم در حکم به تخییر مستلزم مخالفت با علم تفصیلی است؟ 

ج: بله، چون که مراد ایشان همان تخییر واقعی است و نه ظاهری. 

زیرا در کلام خود فرمود: لا یجوز الاجماع بعد الاختلاف، یعنی: در زمان بعدی، اتفاق بر یک طرف درست نمی باشد؛ چون ما در زمان قبلی تخییر را اختیار کرده و حکم اللّه تغییرپذیر نیست. 

* مراد از اصطلاح (دفعتا) در عبارت (فی الشبهة المحصورة دفعتا) چیست؟ 

ج: اینست که؛ مکلّفی، دو ظرف آب و شراب را در یک ظرف ریخته و به طور مخلوط بیاشامد. 

* مراد از اصطلاح (تدریجا) در عبارت مذکور چیست؟ 

ج: اینست که: اول یکی از آن دو ظرف و سپس دیگری را بیاشامد. 

* مراد از عبارت (قد یؤدّی الی العلم التفصیلی بالحرمة... ) چیست؟ 

ج: مربوط به جواز ارتکاب دو طرف شبهه است در شبهات محصوره و عدم اعتنا به علم تفصیلی. 

توضیح: 

گاهی در موارد شبهات محصوره که علم اجمالی داریم به حرمت و یا نجاست احد الامرین، برخی فقهاء ارتکاب و انجام دو طرف شبهه را چه دفعة و چه تدریجا جایز دانسته اند؛ و حال آنکه، در مواردی ارتکاب به دو طرف شبهه، منجر به علم تفصیلی به ارتکاب حرام و عدم اجتناب از نجاست می‌شود، مع ذلک به چنین علم تفصیلی اعتنا نمی شود 

* در تبیین مطلب فوق مثال بزنید؟ 

فی المثل: 

دو حیوان داریم که اجمالا می‌دانیم یکی از آن دو تذکیه شده و دیگری میته است حال اگر با این دو حیوان کنیزی را خریداری نمودیم چه بصورت دفعی و یا تدریجی (یعنی: چه اینکه: 

میته و مذکی را ضمیمه کرده و در برابر قیمت آن کنیز پرداختیم و یا اینکه اول نصف کنیز را با یکی از این دو خریداری و سپس نصف دیگر را با حیوان دیگر خریداری نمودیم) 

در اینجا: 

تفصیلا می‌دانیم که، معامله ما باطل است، زیرا در معامله باید چیزی را عوض قرار داد که 

و لذا معامله باطل است. بعد از این عمل اجمالی و یقین به عدم مالیّت یکی از عوضها و بطلان معامله، علم تفصیلی پیدا می‌کنیم که مباشرت با آن کنیز هم حرام است. 

و لکن در اینجا اعتنایی به این علم تفصیلی به دست آمده از علم اجمالی اعتنایی نشده است. 

* مراد از عبارت (بصحّة ائتمام احد واجدی المنیّ.. ) چیست؟ 

ج: اقتدای یکی از دو نفر است به دیگری با وجود علم تفصیلی به بطلان نماز 

توضیح: 

دو مکلف را فرض کنید که شلوار مشترکی دارند، حال در آن شلوار منی دیده شده است در اینجا هریک از این دو نفر علم اجمالی دارد که یا خود جنب شده است و یا دوست او، با این وجود برخی فقها فتوا داده اند به اینکه یکی از این دو نفر می‌تواند به دیگری اقتدا کند؛ با این که مأموم یقین دارد که نمازش باطل است؛ حال یا به واسطه جنابت امام و یا خودش، مع ذلک به این علم تفصیلی اعتنا نشده چون از علم اجمالی متولّد شده است 

* آیا نمی توان گفت در موارد مذکور که معلوم نیست منی از کدام یک است براساس اصل اصالة الطهارة هریک از آنها محکوم به طهارت بوده، نیاز به غسل ندارند و عبادتشان صحیح است؟ 

ج: خیر، به دلیل علم اجمالی. 

* مراد از عبارت (بانّ لصاحب الاثنین واحدا و نصفا... ) در متن شیخ چیست؟ 

ج: مربوط به حکمی است که در مثال پنجم است و عدم توجّه به علم تفصیلی نسبت به آن. 

توضیح: 

دو شخص را در نظر بگیرید که یکی از آنها دو درهم و دیگری یک درهم نزد ودع (امانت داری) به امانت سپرده اند، یکی از این سه درهم بدون افراط و تفریط از جانب ودع، تلف گردید، حال ما یقین داریم که آن یک درهم یا از آن مالک دو درهم بوده است و یا از آن مالک یک درهم؛ 

مع ذلک حکم اینست که، یک درهم و نصف از آن دو درهم باقی مانده را به صاحب دو درهم و نصف درهم را به مالک یک درهم بدهند. 

این، مخالفت عملیّه با علم اجمالی است، چرا که اجمالا می‌دانیم که یا آن نصف که به مالک دو درهم رسیده است ملک او نیست و یا نصفی که به مالک یک درهم رسیده است 

مال او نیست. 

* محل استشهاد در این حکم کجاست؟ 

ج: اینجاست که 

اگر بعد از حکم حاکم، فرد سوّمی آمد و این یک درهم مشترک را یا به عنوان هبه و یا به عنوان ثمن مبیع از آن دو نفر دریافت کرد، این فرد سوم تفصیلا یقین دارد که این درهم مشترک از مالک اصلی به او منتقل نشده است. 

مع ذلک به این علم تفصیلی اعتنا نشده و مخالفت با آن تجویز شده است. 

* وجه صدور چنین حکمی چیست؟ 

ج: دو امر است از جمله: 

الف: روایت سکونی از امام صادق علیه السّلام (فی رجل استودعه رجل دینارین و استودعه آخر دینارا فضاع دینار منهما) 

ب: اقتضای قواعد اعتباری بر چنین حکمی. چرا؟ 

زیرا از آن سه درهمی که عند الودعی است یک دینار اصلا مورد نزاع و اختلاف نیست؛ و صاحب یک درهم قبول دارد که آن یک درهم ملک صاحب دو درهم است. پس نزاع و اختلاف در یک درهم است که هرکدام از آن دو مدّعی مالکیت آن می‌باشد. 

حال: 

با توجه به اینکه هیچ یک از آن دو نسبت به آن یک دینار ترجیحی ندارد، عقل حکم می‌کند که حاکم به احراز واقع باید آن را بین دو نفر تصنیف کند 

* مراد از عبارت (قد یؤدّی ذلک الی الاجتماع العین و القیامة... ) چیست؟ 

ج: اشاره به محل استشهاد است در مثال. یعنی: حکم به غرامت به دومی و اعطای عین به اولی. 

توضیح: 

انسان مکلّف عاقلی را در نظر بگیرید که در دادگاه اقرار نموده به اینکه، مثلا: این ماشین مال زید است بعد از آن اقرار کند که مال بکر است. 

حکم قاضی اینست که: باید ماشین را به زید و قیمت آن را به بکر بدهی؛ یا اینکه قاضی یقین دارد که یکی از دو اقرار مقرّ دروغ است. 

این حکم و عمل به آن، مخالفت با علم اجمالی خودش می‌باشد 

پس فرد سومی می‌آید و این ماشین را از زید و ثمن آن را از بکر خریداری می‌کند خریدار اکنون علم تفصیلی دارد که یکی از این دو مال، از ملک مالک اصلی به او منتقل نشده است، 

بعد از آن، مجموع این عین و ثمن را به فرد چهارمی می‌فروشد و ثمن آن را می‌گیرد و در اینجا هم علم تفصیلی دارد که کلّ ثمن به او منتقل نشده؛ است مع ذلک به این علم تفصیلی اعتنا نمی کند. 

* وجه و علت صدور حکم مذکور چه می‌تواند باشد؟ 

ج: شاید این باشد که: مقرّ با اقرار اوّلش، میان مقر له دوّمی و متاع، حایل و مانع شد. 

و اگر مقرّ له دوّمی در واقع مالک باشد، اتلاف مالش مستند به اقرار مقرّ است. پس بر مقرّ لازم است که خسارت وارده بر او را جبران کند و مثل یا قیمت متاعش را به او بدهد. 

* جهت اینکه فرموده (بعض مثمنه مال المقرّ فی الواقع... ) چیست؟ 

ج: اینست که: 

اگر اقرار اوّل مقرّ صحیح بوده پس گرفتن مثل یا قیمت متاع از او درست نمی باشد. 

و اگر، اقرار دوّمش درست بوده پس مال و متاعی که به اولی داده اند بی مورد بوده است و باید آن را پس گرفته و به مقرّ دومی بدهند نه آنکه قیمت یا مثل را از مقرّ گرفته و به او بدهند. 

* مراد از عبارت (علی وجه یقضی فیه بالتّحالف... ) چیست؟ 

ج: فسخ و انحلال عقد است پس از قسم خوردن طرفین که در تعیین ثمن و مثمن عقدی که واقع ساخته اند نزاع و اختلاف دارند در مثال هشتم 

توضیح: 

دو نفر بر سر کنیزی اختلاف دارند، یکی می‌گوید: کنیز را به من هبه کرده ای و مالک می‌گوید: آن را به فلان مبلغ به تو فروخته ام 

حکم حاکم در اینجا، بعد از قسم خوردن طرفین، ردّ جاریه (کنیز) است به مالک اصلی درحالی که، یقین تفصیلی داریم به اینکه، جاریه از ملک او منتقل شده است، لکن به این علم تفصیلی توجّه نمی شود. 

* علم تفصیلی فوق را تبیین کنید؟ 

ج: رد ثمن به مشتری بعد از قسم با علم تفصیلی به آن ملک (جاریه) بایع شده است به عنوان ثمن در مقابل عبد یا کنیز مخالفت دارد چرا؟ 

چون که هر دو قبول دارند که ثمن به بایع منتقل شده است و نزاع تنها در مثمن می‌باشد. 

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

۱- منها: ما حکم به بعض [۱] فی «ما اذا اختلفت الامّة علی قولین و لم یکن مع احدهما دلیل» من انّه یطرح القولان و یرجع الی مقتضی الاصل، فانّ اطلاقه یشمل ما لو علمنا بمخالفة مقتضی الاصل للحکم الواقعیّ المعلوم وجوده بین القولین، بل ظاهر کلام الشیخ رحمه اللّه [۲] القائل بالتخییر هو التخییر الواقعیّ المعلوم تفصیلا مخالفته لحکم الله الواقعیّ فی الواقعة. 
۲- و منها: حکم بعض [۳] بجواز ارتکاب کلا المشتبهین فی الشّبهة المحصورة دفعة او تدریجا، فانّه قد یؤدّی الی العلم التفصیلیّ بالحرمة او النجاسة، کما لو اشتری بالمشتبهین بالمیتة جاریة، فانّا نعلم تفصیلا بطلان البیع فی تمام الجاریة لکون بعض ثمنها میتة، فنعلم تفصیلا بحرمة وطئها، مع انّ القائل بجواز الارتکاب لم یظهر من کلامه اخراج هذه الصورة. 
۳- و منها: حکم بعض [۴] بصحّة ائتمام احد واجدی المنی فی الثوب المشترک بینهما بالآخر، مع انّ الماموم یعلم تفصیلا ببطلان صلاته من جهة حدثه او حدث امامه. 
۴- و منها: حکم الحاکم بتنصیف العین التی تداعاها رجلان بحیث یعلم صدق احدهما و کذب الآخر، فانّ لازم ذلک جواز شراء ثالث للنصفین من کلّ منهما، مع انّه یعلم تفصیلا عدم انتقال تمام المال الیه من مالکه الواقعی. 
ترجمه: 
(موارد موهم خلاف) 
۱- از جمله موارد موهم خلاف اینست که، برخی از فقهاء فرموده اند: 
اگر علماء امت در یک مسئله ای (وجوب ظهر یا جمعه) بر دو قول اختلاف داشتند و هیچ یک هم دلیلی نداشتند هر دو قول ردّ و به مقتضای اصل رجوع می‌شود چرا که اطلاق این کلام (یعنی: رد قولان و رجوع به مقتضای اصل) حتی شامل موردی می‌شود که علم تفصیلی به مخالفت مقتضای اصل با حکم واقعی موجود در یکی از دو قول، داشته باشیم. 
بلکه از ظاهر کلام شیخ طوسی که قائل به تخییر است برمی آید که حکم واقعی (در اینجا) همان تخییر است که با حکم الله واقعی مخالف است. 
۲- و از جمله موارد موهم خلاف، حکم برخی فقهاء است بر جواز عمل به هر دو طرف شبهه در شبهه محصوره، چه هر دو را یکباره انجام دهد چه تدریجا، زیراکه این عمل (یعنی: 
(ارتکاب هر دو) گاه منجرّ به علم تفصیلی به ارتکاب حرام و عدم اجتناب از نجاست می‌شود. 
چنانچه اگر با دو میته مشتبه (یکی میته یکی مذکّی) کنیزی بخرد، پس (از خریدن) ما تفصیلا علم به بطلان بیع در تمام کنیز پیدا می‌کنیم، زیرا مقداری از بهای آن میته است؛ در نتیجه ما علم تفصیلی به حرمت وطی کنیز پیدا می‌کنیم. درحالی که قائل به جواز ارتکاب مشتبهین، از کلامش ظاهر نشده است که این فرض و صورت را خارج کرده باشد. 
۳- و از جمله موارد موهم خلاف، حکم برخی فقهاء است به صحّت اقتداء یکی از دو نفری که در لباس مشترک بینشان اثر منی یافته است، به دیگری؛ با اینکه مأموم، علم تفصیلی دارد به بطلان و فساد نمازش زیرا یا خودش محدث و جنب است یا امامش. 
۴- و از جمله موارد موهم خلاف اینست که: فرموده اند: اگر دو نفر در عینی مثل؛ فرش با هم نزاع داشتند و هریک ادّعای مالکیّت آن را داشت به طوری که صدق یکی و کذب دیگری معلوم است ولی صادق از کاذب مشخص و ممتاز نیست عین به طور منصفانه میان آن دو تقسیم و هریک مالک نیمی از آن می‌شود.

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

و لا بد قبل التعرّض لبیان حکم الاقسام من التعرّض لامرین. 

احدهما: انّک قد عرفت فی اوّل مسألة اعتبار العلم انّ اعتباره قد یکون من باب محض الکشف و الطریقیّة و قد یکون من باب الموضوعیّة بجعل الشارع. 

و الکلام هنا فی الاوّل، اذ اعتبار العلم الاجمالیّ و عدمه فی الثانی تابع لدلالة ما دلّ علی جعله موضوعا. 

فان دلّ علی کون العلم التفصیلیّ داخلا فی الموضوع، کما لو فرضنا انّ الشّارع لم یحکم بوجوب الاجتناب الّا عمّا علم تفصیلا نجاسته، فلا اشکال فی عدم اعتبار العلم الاجمالیّ بالنّجاسة. 

الثانی: انّه اذا تولّد من العلم الاجمالیّ العلم التفصیلی بالحکم الشرعی فی مورد وجب اتّباعه و حرمت مخالفته، لما تقدّم من اعتبار العلم التفصیلیّ من غیر تقیید بحصوله من منشا خاصّ؛ فلا فرق بین من علم تفصیلا ببطلان صلاته بالحدث او بواحد مردّد بین الحدث و الاستدبار، او بین ترک رکن و فعل مبطل، او بین فقد شرط من شرائط صلاة نفسه و فقد شرط من شرائط صلاة امامه (- بناء علی اعتبار وجود شرائط الامام فی علم المأموم-) الی غیر ذلک. 

و بالجملة، فلا فرق بین هذا العلم التفصیلیّ و بین غیره من العلوم التفصیلیّة، الّا انّه قد وقع فی الشرع موارد توهم خلاف ذلک: 

ترجمه: 

بیان دو مقدّمه 

ناچاریم قبل از بیان حکم اقسام مذکور به دو امر دیگر بپردازیم. 

۱- در ابتداء مسأله اعتبار علم دانستید که حجیّت آن، ۱- گاهی از باب صرف طریقیّت و محض کاشفیت از واقع است. ۲- و گاهی از باب موضوعیّت و متعلّق حکمی واقع شدن از جانب شارع است. فعلا بحث ما در قطع طریقی است، چرا که معتبر بودن یا عدم اعتبار علم اجمالی در قطع موضوعی تابع دلیلی است که آن را موضوع قرار داده است. 

پس اگر آن دلیل دلالت کند که موضوع حکم صرفا علم تفصیلی است چنانچه اگر فرض نماییم که، شارع حکم به وجوب اجتناب از نجاست نفرموده مگر آنچه نجاستش با علم تفصیلی معلوم باشد؛ پس بدون تردید علم اجمالی به نجاست معتبر نمی باشد و لذا قطع موضوعی در اینجا مورد بحث نیست. 

۲- وقتی از علم اجمالی نسبت به حکم شرعی در موردی، علم تفصیلی پیدا شود، متابعت آن علم تفصیلی واجب و مخالفتش حرام است، چرا که قبلا پیرامون علم تفصیلی گفته شد: 

بدون اینکه مقیّد باشد که از چه منشا خاصّی حاصل شده معتبر است، لذا؛ 

برای کسی که علم تفصیلی به بطلان نمازش پیدا کرده فرقی نمی کند که این مبطل، 

خصوص حدث یا مردّد میان حدث و پشت به قبله نمودن باشد؛ که هرکدام باشد مبطل نماز است، و بین اینکه مبطل به طور تفصیل حدث بوده یا اجمالا مردّد میان ترک رکن و ارتکاب مبطل باشد، و بین اینکه مبطل به طور تفصیل صدور حدث بوده یا اجمالا مردّد میان فقدان شرطی از شرایط نماز خودش یا نماز امامش باشد،

البته به شرط آنکه در صحت نماز مأموم علم به وجود شرایط نماز امام معتبر باشد. 

خلاصه کلام اینکه؛ میان این علم تفصیلی و علم تفصیلی دیگر هیچ فرقی وجود ندارد، مگر آنکه در شرع مقدس مواردی واقع شده که از آنها خلاف آنچه گفتیم توهّم شود. 

تشریح المسائل* پس از اتمام بحث سوم بفرمایید بحث اول و دوم در باب علم اجمالی در چه رابطه ای است؟ 

ج: در این رابطه است که آیا علم اجمالی نیز مانند علم تفصیلی واقع را بر مکلّف منجّز می‌کند یا همچون جهل و شک می‌باشد؟ که در این رابطه دو مقام از بحث وجود دارد: 

* مقام اول بحث پیرامون چه امری است؟ 

ج: اینست که، آیا مخالفت قطعیّه با علم اجمالی جایز است یا نه؟ 

* مقام دوّم بحث درباره چیست؟ 

ج: اینست که، به فرض حرمت مخالفت قطعیه، آیا موافقت قطعیه با علم اجمالی واجب است یا اینکه موافقت احتمالیّه نیز کفایت می‌کند؟ (که در مقصد سوم کتاب بررسی می‌شود) 

* کدام یک از دو مقام بحث در اینجا مورد بررسی است؟ 

ج: مقام اول، که آیا مخالفت قطعیّه با علم اجمالی حرام است یا نه؟ 

* با ذکر یک مثال جایگاه مقام اوّل بحث را تبیین کنید؟ 

ج: فی المثل: 

علم اجمالی داریم به وجوب احد الامرین، آیا ترک هر دو امر جایز است یا نه؟ 

یا علم اجمالی داریم به حرمت احد الامرین، آیا ارتکاب هر دو امر جایز است یا نه 

* پاسخ دو شبهه مذکور چیست؟ 

ج: این مسئله دارای صور مختلفی است که پس از بیان این صور پیرامون احکام هر صورت جداگانه بحث می‌شود. 

* به طور کلی شبهه بر چند نوع است؟ 

ج: بر دو قسم: ۱- گاهی شبهه از شبهات بدویّه است ۲- و گاهی شبهه، شبهه مقرونه به علم اجمالی است. 

* کدام یک از این دو شبهه در اینجا مورد بحث است؟ 

ج: شبهه مقرونه به علم اجمالی. 

* شبهه مقرونه به علم اجمالی بر چند قسم است؟ 

ج: بر سه قسمت است از جمله: 

۱- گاهی به حکم علم و آگاهی داریم و لکن نسبت به متعلّق حکم امر بر ما مشتبه است. 

۲- گاهی به موضوع و متعلّق حکم آگاهیم ولی نسبت به نوع حکم، امر بر ما مشتبه است. 

۳- گاهی هم نسبت به نوع حکم و هم نسبت به موضوع حکم، امر بر ما مشتبه و مجمل است. 

* در تبیین قسم اول از شبهه مقرونه به علم اجمالی مثال بزنید؟ 

مثال اول: یقین دارم که مولی فرموده (صلّ) و انجام این فرمان عقلا واجب است؛ 

لکن نمی دانم که فرموده است صلّ الظهر یا صلّ الجمعة، یعنی: نمی دانم که این وجوب به ظهر تعلّق می‌گیرد یا به جمعه، یعنی: شبهه در حکم است. 

مثال دوم: 

یقین دارم که حکم شرعی، حرمت شرب است، لکن نمی دانم که حرمت به این مایع تعلّق گرفته یا آن یکی یعنی: شبهه در موضوع است.

* در تبیین قسم دوم از شبهه مقرونه به علم اجمالی مثال بزنید؟ 

مثال اول: یقین دارم که موضوع کلّی: دفن میّت کافر است 

لکن نمی دانم که شارع فرموده است (ادفن یا لا تدفن) 

یعنی: نوع الحکم که وجوب یا حرمت است بر من مشتبه است (شبهه حکمیه) 

مثال دوم: مکلّف به موضوع جزئی تکلیف (این خارجیّه) آگاه است؛ و لکن نمی داند که آیا قسم به وطی این زن خورده تا وطی او واجب باشد، یا قسم بر ترک وطی با او خورده تا این زن بر او حرام باشد. یعنی: (شبهه در موضوع) است. 

* در تبیین قسم سوم از شبهه مقرونه به علم اجمالی مثال بزنید؟ 

مثال اول: 

یقین دارم که خطابی از مولی صادر شده و حکمی را بر موضوعی باز نموده است، 

لکن نمی دانیم که این خطاب، افعل بوده یا لا تفعل؟ 

و تازه اگر هم علم پیدا کنم که افعل بوده و یا لا تفعل، باز هم نمی دانم که این خطاب به دفن میّت کافر تعلّق گرفته و یا به دعا عند رؤیة الهلال؟ یعنی شبهه در حکم است. 

مثال دوم: 

یقین دارم که قسمی خورده ام، لکن نمی دانم که آیا قسم بر فعل ذبح بوده تا واجب باشد و یا بر ترک آن بوده تا ذبح حرام باشد؟ 

و به فرض دانستن یک طرف، نمی دانم به این گوسفند تعلّق گرفته یا آن یکی 

نتیجه: 

شبهه در هریک از شبهات مقرونه به علم اجمالی، گاهی حکمیّه است و گاهی موضوعیّه. 

* گفته شد منشا شبهه در شبهات موضوعیه، موضوعات خارجیه است که ربطی به مولی ندارد حال بفرمایید خود این شبهه موضوعیه بر چند قسم است؟ 

ج: بر دو قسم است 

۱- گاهی اشتباه در ناحیه مکلّف به و عمل می‌باشد مثل اینکه: نمی دانم شرب این مایع حرام است یا آن مایع؟ 

۲- و گاهی اشتباه در ناحیه مکلّف و عامل است. 

* آنجا که شبهه در ناحیه مکلّف است خود بر چند قسم است؟ 

ج: بر دو قسم است 

۱- گاهی طرفین شبهه شخص و مکلّف واحد است مثل: خنثی که یک نفر است، لکن نمی داند که مکلّف به تکالیف مردان است و یا مکلّف به تکالیف زنان؟ 

۲- و گاهی طرفین شبهه دو شخص مکلّف می‌باشند که دارای یک لباس مشترک اند و هر دو در آن لباس (شلوار) مشترک، منی دیده اند.

حال هرکدام از این دو نفر علم اجمالی دارند که یا خود و یا رفیقش جنب شده. 

نکته: پاسخ و حکم هریک از اقسام مذکور را بعد از ذکر دو مقدّمه خواهند داد 

* چه ایراداتی بر کلام شیخ در تصویر علم اجمالی وارد است؟ 

ج: عیوب و نقایص کلام شیخ در تصویر صور علم اجمالی عبارتند از 

۱- متن ایشان در بیان هر دو قسم از شبهه (یعنی: حکمیه و موضوعیه) به طوری که هرکدام واضح و روشن باشد وافی به نظر نمی آید. 

۲- اقسام هریک از دو شبهه در دیگری تداخل نموده است. 

۳- امثله هریک از دو قسم، به درستی تبیین و آشکار نشده است. 

۴- اقسام به طور وافی و کامل در عبارت متن نیامده است بلکه بعد از آن در مقام تقسیم برآمده که تقسیمات آن را آوردیم. 

* اولین نکته ای که شیخ برای روشن تر شدن محلّ نزاع قبل از بیان احکام این اقسام تذکر داده چیست؟ 

ج: می‌فرماید: کرارا گفته ایم که قطع یا طریقی است و یا موضوعی و قطع موضوعی از محل بحث ما خارج است، زیرا در قطع موضوعی، ما تابع خطاب شارع مقدّس هستیم. 

یعنی: 

اگر شارع، قطع تفصیلی را در موضوع اخذ نموده و فرموده است (اذا قطعت بخمریة شی ء کذا و کذا) خوب ما هم می‌گوییم: قطع تفصیلی ملاک می‌باشد و حکم دایر مدار آن است. 

یعنی: اگر قطع، تفصیلی باشد، حکم هست و الّا فلا 

بنابراین: 

اگر ما علم اجمالی به خمریت پیدا کنیم وجوب آور نبوده و فاقد اعتبار است 

و اگر شارع، قطع اجمالی را در موضوع اخذ نموده و فرمود (اذا قطعت به حرمت شی ء و لو اجمالا فهو کذا و کذا) باز هم ما تابع دلیل شرعی هستیم. 

و اگر شارع مقدّس، مطلق العلم را اعم از تفصیلی و اجمالی موضوع قرار داد باز تابع هستیم. لکن انما الکلام در قطع طریقی است. 

حال قطع طریقی تفصیلی حجّت است و واجب الاتباع لکن سخن در اینست که: آیا قطع اجمالی طریقی هم، حجیّت دارد یا نه؟

* دومین نکته ذکرشده در این باب توسط شیخ چیست؟ 

ج: می‌فرماید: 

همان طور که علم تفصیلی به یک امری می‌تواند تولّد یافته از راه خبر متواتر و نصّ قران و.... باشد، گاهی هم از علم اجمالی زاییده می‌شود. 

یعنی: منشا علم تفصیلی یک علم اجمالی است. 

فی المثل: علم تفصیلی دارم به اینکه، نماز ظهرم باطل شده است، لکن منشا آن اینست که: اجمالا می‌دانم که یا در اثناء نماز محدث شده‌ام و یا پشت به قبله کرده ام، که هرکدام باشد، نماز باطل است. 

یا فی المثل: علم تفصیلی دارم به اینکه نمازم باطل است لکن منشا آن اینست که، اجمالا می‌دانم که یا رکنی از ارکان نماز را بجا نیاورده‌ام و یا مبطلی از مبطلات نماز را انجام داده ام. 

یا فی المثل: مأموم در نماز جماعت علم تفصیلی و قطع صددرصد دارد به اینکه نمازش باطل شده است و منشا این علم تفصیلی و قطع اینست که: اجمالا می‌داند که یا خود او فاقد شرط بوده است مثلا: جنب بوده یا لباس غصبی بر تن داشته و یا امام جماعت فاقد شرایط لازمه بوده است. البته در اینجا دو مبنا وجود دارد. 

یکی اینکه: صحت نماز مأموم مشروط است به اینکه؛ مأموم امام جماعت را واجد شرایط بداند. 

دیگر مبنا اینکه: صحت نماز مأموم مشروط است به اینکه؛ امام جماعت خودش را واجد شرایط بداند. 

نکته: مثال فوق بر مبنای اوّل می‌باشد و نه بر مبنای دوم. 

* با توجه به مباحثی که گذشت آیا علم تفصیلی متولّد از علم اجمالی هم، مثل سایر علوم تفصیلیّه حجّت است یا نه؟ 

ج: مقتضای مباحث گذشته اینست که؛ بله، علم تفصیلی مطلقا حجّت است و از هر راهی که به دست آید عقلا متابعتش لازم است. 

لکن با مراجعه به شرع مقدس به مواردی برمی خوریم که علی الظاهر با علم تفصیلی متولّد از علم اجمالی منافات دارد و دلالت دارد بر اینکه علم تفصیلی متولّد از علم اجمالی فاقد ارزش است. 

* شیخ چه مواردی را در رابطه با عدم حجیّت علم تفصیلی متولّد از علم اجمالی متذکر شده است؟ 

ج: هشت مورد را مثال زده است که در متن بعدی خواهد آمد. 

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

اما المقام الاول و هو کفایة العلم الاجمالیّ فی تنجّز التکلیف و اعتباره کالتفصیلی ۱- فقد عرفت انّ الکلام فی اعتباره بمعنی وجوب الموافقة القطعیّة و عدم کفایة الموافقة الاحتمالیّة راجع الی مسألة البراءة و الاحتیاط. 

۲- و المقصود هنا بیان اعتباره فی الجملة الذی اقلّ مراتبه حرمة المخالفة القطعیّة، فنقول: 

۳- انّ للعلم الاجمالیّ صورا کثیرة، لانّ الاجمال الطاری، امّا من جهة متعلّق الحکم مع تبیّن نفس الحکم تفصیلا، کما لو شککنا انّ حکم الوجوب فی یوم الجمعة یتعلّق بالظهر او الجمعة، و حکم الحرمة یتعلّق بهذا الموضوع الخارجیّ من المشتهین او بذاک؛ و امّا من جهة نفس الحکم مع تبیّن موضوعه، کما لو شکّ فی انّ هذا الموضوع المعلوم الکلّی او الجزئیّ یتعلّق به الوجوب او الحرمة؛ و امّا من جهة الحکم و المتعلّق جمیعا، مثل ان نعلم انّ حکما من الوجوب و التحریم تعلّق باحد هذین الموضوعین. 

۴- ثم الاشتباه فی کلّ من الثلاثة، امّا من جهة الاشتباه فی الخطاب الصادر من الشارع کما فی مثال الظهر و الجمعة، و امّا من جهة اشتباه مصادیق متعلّق ذلک الخطاب کما فی المثال الثانی. 

۵- و الاشتباه فی هذا القسم امّا فی المکلّف به کما فی الشّبهة المحصورة و امّا فی المکلّف. و طرفا الشبهة فی المکلّف امّا ان یکونا احتمالین فی مخاطب واحد کما فی الخنثی، و امّا ان یکونا احتمالین فی مخاطبین کما فی واجدی المنی فی الثوب المشترک. 

ترجمه: 

مقام اول کفایت علم اجمالی در اثبات تکلیف همچون علم تفصیلی است 

اشاره 

۱- دانستید که سخن در اعتبار علم اجمالی به معنای وجوب موافقت قطعیه (از جانب مکلف) و کفایت نکردن موافقت احتمالی، مربوط است به مسئله برائت و احتیاط. 

۲- و مقصود از بحث در اینجا بیان اعتبار اجمالی آن است که اقلّ مرتبه آن حرمت مخالفت قطعیه است 

(سخن شیخ در صور علم اجمالی) 

۳- برای علم اجمالی صور بسیاری است، زیرا اجمال و اشتباه عارض شده صور بسیاری دارد: 

الف: یا از جهت متعلّق حکم است با معلوم بودن تفصیلی نفس حکم، همان طور که اگر ما شک کنیم که حکم وجوب در روز جمعه به نماز ظهر تعلّق می‌گیرد یا به جمعه و مانند شک در اینکه، حرمت به این موضوع خارجی از دو موضوع مشتبه تعلّق می‌گیرد یا به آن یکی 

ب: یا از جهت نفس حکم با معلوم بودن موضوع و متعلّق آن (حکم) می‌باشد مانند شک در اینکه این موضوع معلوم کلی یا جزئی، حکمش وجوب است یا حرمت؟ 

ج: یا از جهت حکم و متعلّق، هر دو می‌باشد مثل اینکه، اجمالا بدانی که یکی از وجوب و یا حرمت به یکی از دو موضوع خارجی تعلق گرفته است. 

۴- اشتباه در هریک از این سه امر (حکم، موضوع، حکم و موضوع) 

یا ناشی از جهت اشتباه در خطایی است که از شارع مقدس صادر شده مثل مثال: ظهر و جمعه 

یا از جهت اشتباه مصادیق متعلّق خطاب پدید آمده همانند: صلاة الوسطی. 

۵- و اشتباه در این قسم (اشتباه در موضوع) یا در مکلّف به است. مثل: شبهه محصوره و یا در مکلّف است.

و دو طرف شبهه در مکلّف: 

یا دو احتمال است در مخاطب واحد؛ مثل آنچه در خنثی می‌باشد و یا دو احتمال است در دو مخاطب؛ مثل آنچه در مسئله واجد المنی) نسبت به جامه مشترک بین آن دو می‌باشد.

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

مع امکان ان یقال: انّه اذا شکّ- بعد القطع بکون داعی الامر هو التعبّد بالمامور به، لا حصوله بایّ وجه اتّفق- فی انّ الداعی هو التعبّد بایجاده و لو فی ضمن امرین او ازید، او التعبّد بخصوصه متمیّزا عن غیره، فالاصل عدم سقوط الغرض الداعی الّا بالثانی. و هذا لیس تقییدا فی دلیل تلک العبادة حتّی یرفع [۱] باطلاقه، کما لا یخفی. 

و حینئذ فلا ینبغی بل لا یجوز ترک الاحتیاط فی جمیع موارد ارادة التکرار بتحصیل الواقع اوّلا بظنّه المعتبر- من التّقلید او الاجتهاد باعمال الظنون الخاصّة او المطلقة- و اتیان الواجب مع نیّة الوجه، ثمّ الاتیان بالمحتمل الآخر بقصد القربة من جهة الاحتیاط. 

و توهّم «انّ هذا قد یخالف الاحتیاط من جهة احتمال کون الواجب ما اتی به بقصد القربة، فیکون قد اخلّ فیه بنیّة الوجوب» مدفوع بانّ هذا المقدار من المخالفة للاحتیاط ممّا لابدّ منه، اذ لو اتی به بنیّة الوجوب کان فاسدا قطعا، لعدم وجوبه ظاهرا علی المکلّف بعد فرض الاتیان بما وجب علیه فی ظنّه المعتبر. و ان شئت قلت: انّ نیّة الوجه ساقط فی ما یؤتی به من باب الاحتیاط اجماعا، حتّی من القائلین باعتبار نیّة الوجه، لانّ لازم قولهم باعتبار نیّة الوجه فی مقام الاحتیاط عدم مشروعیّة الاحتیاط، و کونه لغوا، و لا اظنّ احدا یلتزم بذلک. [۲] 

ترجمه: 

(یک توهّم و دفع آن) 

از این‌ها گذشته ممکن است گفته شود که: 

اگر کسی (بعد از قطع به اینکه، باعث بر امر، همان تعبّد به مامور به است نه ایجاد آن از هر طریقی) شک کند در اینکه، داعی و باعث انجام فعلش، تعبّد به ایجاد آن بوده است و لو در ضمن دو امر (احتیاط و تکرار در عمل) یا بیشتر، که نمی داند مکلّف به واقعی کدام یک از آن دو امر می‌باشد؟ یا آنکه غرض تعبّد به خصوص آن فعل و متمیّز از غیر خودش می‌باشد 

در چنین موردی اصل (قاعده اشتغال)، مقتضای عدم سقوط داعی بر امر است. مگر آنکه فعل را به طور خصوصی و متمیّز از غیر، اتیان کند. 

البته معنای سخن فوق، تقیید در دلیل وجوب آن عبادت نیست تا رفع شود آن تقیید به سبب اطلاق دلیل آن عبادت. بنابراین: شایسته بلکه جایز نیست که در هیچ یک از موارد تکرار عبادت، احتیاط در تحصیل واقع، بوسیله ظنّ معتبر حاصل از تقلید و اجتهاد و اعمال 

ظنون خاص یا مطلق، (وهم و دفع) 

و انجام واجب (واقع) با قصد وجه است، و سپس انجام محتمل دیگر، از باب احتیاط به قصد قربت مطلقه است. و بدین وسیله احتیاط تام را مراعات نموده، و واجب واقعی را انجام داده است. و توهّم در اینکه این (نحوه بیان از احتیاط) خلاف احتیاط است از این جهت که احتمال دارد آنچه به قصد قربت انجام داده همان واجب واقعی بوده و در نتیجه به قصد وجه (وجوب) اخلال وارد شده باشد، مندفع است. 

زیرا: 

این مقدار از احتمال مخالفت و تخلّف از احتیاط، قهری است. چرا که اگر محتمل مذکور را به قصد وجوب انجام دهد، یقینا فعلش فاسد می‌شود. زیرا، فعل مزبور به حسب ظاهر بر مکلّف واجب نبوده تا اینکه بتواند آن را به نیّت وجوب انجام دهد. 

زیراکه، یک واجب بیشتر در عهده اش نبوده است و فرض هم آن است که آن را با ظنّ معتبر احراز نموده و انجام داده. 

لذا پس از انجام آن، حق ندارد به قصد وجوب، فعل دیگر را انجام دهد. 

تشریح المسائل* مراد شیخ از عبارت (فالظاهر ان تقدیمه علی الاحتیاط اذا لم یتوقف علی التکرار) چیست؟ 

ج: اینست که: دلیلی که قائلین به تقدیم ظنّ خاص بر احتیاط، در موردی که عمل به احتیاط نیاز به تکرار در عمل دارد، ارائه کرده اند، اعتبار نیّت وجه است. 

سپس می‌فرماید: 

دلیل ایشان تنها لزوم نیّت وجه نیست، بلکه دلیل دیگری هم دارند که می‌گویند: 

عمل به ظنّ خاص اجماعا جایز است، لکن عمل به احتیاط مختلف فیه است، و نفس این اختلاف و وجود شک در آن در عدم جوازش کفایت می‌کند،

* نظر شیخ پیرامون قول فوق چیست؟ 

نیت وجه را معتبر نمی داند. و لذا می‌گوید اقوی اینست که: ترک تحصیل ظن مشروع و عمل به احتیاط جایز است. 

در نتیجه: اگر مقلّد از تقلید خودش دست برداشته و به احتیاط عمل کند، عملش درست است منتهی چون برخی از فقهاء از آن منع نموده اند به اعتبار این قول، عمل مقلّد به احتیاط، 

خلاف احتیاط است. 

* مراد شیخ از عبارت (و ان توقف الاحتیاط علی التکرار.... تا اولویّته علی الاخذ..... ) چیست؟ 

ج: اینست که: 

اگر مراد دایر بود میان عمل به ظنّ و احتیاطی که متوقف بر تکرار عمل است مثل: دوران نماز واجب در روز جمعه میان ظهر و جمعه، علی الظاهر نه تنها تکرار جایز است، بلکه از اخذ به ظنّ خاص هم اولی است. 

* دلیل شیخ بر مدعای فوق چیست؟ 

ج: اینست که: 

دست یابی به واقع از طریق علمی هرچند به نحو اجمال هم باشد از تحصیل اعتقاد ظنی به مراتب بهتر است؛ هرچند که ظنّ، ظنّ تفصیلی باشد. 

* با توجه به آنچه ذکر شد آیا با تمکّن از امتثال تفصیلی ظنّی از راه تحصیل ظنّ خاص می‌توانیم به امتثال اجمالی اکتفا کنیم یا نه؟ 

ج: در اینجا به طور کلی مسئله دارای چهار احتمال است که هریک را با توجه به مقتضای دلیل و دلیل شرعی باید بررسی نماییم. 

الف: احتمال اول اینکه: 

عمل توصلی و احتیاط مستلزم تکرار نیست. فی المثل: علم اجمالی دارم که یا هزار تومان بدهکارم یا دو هزار تومان 

در اینجا، اولا: ادای دین واجب توصّلی است ثانیا: احتیاط هم به انجام اکثر است نه انجام دو عمل درحالی که قدرت دارم از طریق بیّنه، ظنّ (خاص) به یک طرف پیدا کنم. 

* آیا با توجه به تمکّن از ظنّ خاصّ و به دنبال آن امتثال تفصیلی در صورت فوق می‌توانیم به امتثال اجمالی اکتفا کنیم یا نه؟ 

ج: مقتضای قاعده اینست که: بله، شرعا هم مانعی از احتیاط وجود ندارد بلکه مطلوب هم هست. 

ب: احتمال دوم اینکه: 

عمل توصّلی بوده و احتیاط هم مستلزم تکرار است. مثلا: به طور اجمال می‌دانم که یا ۱۰ درهم بدهکارم و یا ۱۰ دینار چه باید بکنم؟

احتیاط اینست که: دو عمل انجام دهم و ۱۰ درهم و ۱۰ دینار را پرداخت نمایم 

در اینجا نیز ادای دین واجب توصلی است، احتیاط هم به تکرار عمل است درحالی که قادر بر تحصیل ظنّ خاص به یک طرف نیز می‌باشم.

* با توجه به تمکن از امتثال تفصیلی آیا اکتفا به امتثال اجمالی هم کافی است؟ 

ج: مقتضای قاعده (دلیل عقل و عقلا) و دلیل شرعی اینست که: احتیاط مانعی ندارد و نیازی به امتثال تفصیلی نمی باشد. 

احتمال سوم اینکه: 

عمل تعبّدی است و احتیاط هم مستلزم تکرار نیست. 

فی المثل: اجمالا می‌دانم که: صوم یا تا پوشش قرص شمس بر من واجب است یا تا ذهاب حمره مشرقیه. در اینجا، صوم یک عمل تعبّدی است و احتیاط به اینست که: اکثر انجام شود، یعنی: تا ذهاب حمره خودداری کنم، درحالی که می‌توانم از طریق منابع و دست یابی به خبر واحد ثقه ای امتثال تفصیلی ظنّی به دست آورم مبنی بر اینکه؛ مثلا وجوب صوم تا ذهاب حمره مشرقیه است. 

* حال با توجه به تمکّن از امتثال تفصیلی ظنی می‌توانیم به امتثال اجمالی اکتفا کنیم یا نه؟ 

ج: مقتضای قاعده می‌گوید: بله، احتیاط بلامانع است و تحصیل ظن خاص هم لازم نیست چرا که با احتیاط و انجام اکثر نیز غرض حاصل شده و امر مولی امتثال می‌شود 

لکن از نظر شرعی اشکالات و موانعی به شرح ذیل مطرح است از جمله: 

الف: اینکه: عبادت قصد وجه لازم دارد و چنانچه به امتثال اجمالی اکتفا کنیم نمی دانیم که، آیا از پنهان شدن قرص تا از بین رفتن حمره امساک واجب است تا قصد وجوب کنیم یا نه؟ و لذا نمی توان به احتیاط اکتفا نمود. 

ب: اخذ به امتثال تفصیلی ظنّی اجماعا درست و عند الله هم معذور هستیم، لکن پیمودن راه احتیاط و امتثال اجمالی مورد اختلاف است که آیا مجزی هست یا نه و در دوران امر میان تعیین و تخییر، عقل تعیین را (از باب اینکه اخذ به جانب تعیین، اخذ به قدر متیقّن است) مقدم می‌دارد و لذا نباید به احتیاط اکتفا نمود 

* پاسخ شیخ به اشکالات مزبور چیست؟ 

ج: قصد وجه را معتبر ندانسته و امتثال تفصیلی را جایز و کافی می‌داند. 

د: احتمال چهارم اینکه: 

عمل تعبدی است و احتیاط مستلزم تکرار. 

فی المثل: می‌دانیم که قبله در یکی از جهت‌های چهارگانه است، 

در اینجا احتیاط به اینست که: عمل تکرار شود. یعنی: به هریک از چهار جهت یک نماز بخوانیم و حال آنکه می‌توانیم از طریق امارت معتبره (مثل: محراب مساجد و مقابر مؤمنین... ) ظنّ تفصیلی پیدا کنیم که قبله در فلان جهت است. 

* با توجه به تمکّن از ظن تفصیلی در احتمال چهارم، آیا می‌توان به احتیاط و امتثال تفصیلی اکتفا نمود یا نه؟ 

ج: مقتضای قاعده اینست که: بله، احتیاط مانعی ندارد و نه تنها نیازی به تحصیل ظنّ تفصیلی نیست بلکه طریق احتیاط کامل تر است از عمل به ظن خاص، چون در عمل به ظنّ خاص احتمال خطا و نرسیدن به واقع وجود دارد به خلاف طریق احتیاط 

و مقتضای دلیل شرعی اینست که: خیر، زیرا موانع متعدّدی وجود دارد مبنی بر اینکه: با تمکّن از ظنّ خاص جای احتیاط نیست. 

* موانع اخذ و عمل به احتیاط در احتمال چهارم کدام اند؟ 

ج: اینست که، عبادت: 

۱- ۲- ۳- قصد قربت، قصد وجه و قصد تمیز لازم دارد. 

۴- ادلّه ظن خاص می‌گوید: باید به ظنّ خاصّ عمل کنید نه به احتیاط. 

۵- سیره مستمرّ فقها اینست که؛ با تمکّن از ظنّ خاصّ به امتثال اجمالی اکتفا نمی کنند. 

۶- در دوران امر میان التعیین و التخییر باید جانب تعیین را گرفت. 

۷- آنجا که شک داریم فلان عمل واجب است یا نه، یعنی: شک در اصل وجوب، اصل برائت را جاری می‌کنیم. 

آنجا که به اصل وجوب یقین داریم، ولی شک داریم که آیا واجب توصّلی است یا تعبدی، مربوط می‌شود به باب امر، که آیا اصل در واجبات تعبدیه است یا واجبات توصلیّه؟ 

و آنجا که وجوب را می‌دانیم، تعبدی بودن را هم می‌دانیم ولی در کیفیت نیّت شک داریم یعنی شک داریم که؛ 

آیا غرض، تعبّد به امتثال امر است (و لو متمیّز نباشد) بلکه قصد قربت به احد الامرین کافی است یا اینکه تعبّد به امتثال امر، با این خصوصیّت که ممتاز از غیر باشد، مطلوب مولی است؟ 

* پاسخ شیخ به موانع مذکور چیست؟ 

۱- قصد وجه لازم نمی باشد چون دلیلی بر اعتبار و لزوم آن وجود ندارد. 

۲- قصد قربت را نیّت می‌کنیم به اینکه: أتقرّب بها او بصاحبها الی اللّه تعالی. 

۳- قصد تمیز هم فاقد اعتبار است؛ زیرا دلیلی بر لزوم آن در دست نیست. 

۴- ادلّه ظنون هم تنها دلالت بر کفایت ظنون دارند نه وجوب عمل به آنها را در مقام امتثال. 

۵- در مورد سیره ای هم، سیری ارزش دارد که به زمان معصوم منتهی شود و خود معصوم به آن عمل کرده باشد یا مورد امضای معصوم باشد؛ ضمن اینکه، سیره حد اکثر دلالت بر مشروعیّت اخذ به ظن دارد لکن لزوم آن را نمی رساند. 

۶- در دوران میان تعیین و تخییر هم عقل حکم به تقدّم تعیین می‌کند. 

۷- در مورد اشکال هفتم هم می‌گوییم که: 

اگر تمیز باشد و واجب تعبدی را مشخصا انجام دهیم یقین به امتثال داریم. 

اگر تمیز نباشد، شک می‌کنیم که آیا غرض مولی حاصل شده است یا نه؟ 

و هرکجا که شک در محصّل غرض پیدا کنیم، اصالة العدم جاری می‌شود. پس احتیاط و امتثال اجمالی کافی نیست؛ بلکه تحصیل ظنّ لازم است. 

* مراد شیخ از عبارت (ادلّه الظنون..... تا دلّت علی کفایتها.... ) چیست؟ 

ج: پاسخ از یک سؤال مقدّر است به شرح ذیل: 

وقتی ادلّه ای که دلالت بر اعتبار ظنّ خاصّ داشته و در مقام تعیّن عمل به آن‌ها می‌باشد و مفاد آنها اینست که؛ در مقام امتثال غیر از اخذ به آن (ظنّ خاص) به نحو دیگر نباید اطاعت نمود، چرا ما بپذیریم که، در صورت دوران (بین عمل به ظنّ خاصّ و احتیاطی که توقّف بر تکرار دارد) احتیاط و تکرار عمل از عمل به ظنّ خاص اولی است؟ 

* حاصل پاسخ شیخ به سؤال مذکور چیست؟ 

ج: اینست که: 

ادلّه ظنون خاصّه مثل اجماع و آیات، بر وجوب عمل به ظنون دلالت ندارد و نمی توان انحصار عمل به ظنّ خاص را از آنها استفاده نمود 

بلکه نهایت دلالت آن ادلّه. تنها اعتبار ظنّ خاص و جواز عمل به آنها می‌باشد نه اینکه، سلب جواز از عمل به احتیاط کرده باشند. 

* مراد شیخ از عبارت (ان یقال انّه اذا شکّ... ) چیست؟ 

ج: اینست که: 

اگر در دلیل حکم یک لفظ مطلق وجود داشت که فاقد هرگونه مقیّدی است که مکلّف به یا فعل را به شرط یا قیدی، مقیّد کند به حکم عقل انجام عمل به هر نحوی مجزی است چرا که لفظ دلیل به بیشتر از ایجاد مکلف به دلالت نمی کند 

فی المثل: اگر در دلیل آمده باشد که (اعتق رقبه) و در میان ادلّه وارده لفظی که عتق رقبه را مقیّد به قیدی کرده باشد وجود نداشته باشد عقل حکم می‌کند که صرف ایجاد اعتاق کافی است چه اینکه: عبد مؤمن باشد یا کافر 

و اگر فهمیدیم که انگیزه مولی از امر: 

۱- تعبّد به مأمور به است و نه صرف ایجاد آن، (اعم از اینکه، معنای تعبد را از نفس طلب 

احراز کرده باشیم و یا از دلیل خارجی دیگر به دست آورده باشیم، در چنین موردی چنانچه مکلف شک نماید که انگیزه و قصد از امر، صرف تعبّد به عبادت است، چه به ظنّ عمل نماید و عبادت را انجام دهد و چه اینکه احتیاطا به جهت انجام آن، عمل را تکرار نماید و برای احراز مکلّف به واقعی دو فعل یا بیشتر از آن را انجام دهد) 

۲- یا اینکه غرض، تعبّد بخصوص آن فعل و متمیّزا از غیر خودش می‌باشد 

اصل مقتضی آنست که، امتثال، صرفا به نحو دوّم یعنی: تعبّد در ضمن فعل خاص صورت بگیرد؛ زیرا آوردن فعل خاصّ و تحقّق به واسطه آن، بنا بر دو احتمال درست و مجزی می‌باشد 

به خلاف تعبّد به فعل در ضمن آوردن دو امری که نمی داند مکلّف به واقعی کدام یک از آن دو است 

نکته: 

از شک در این گونه موارد به شک در محصّل غرض تعبیر می‌کنند؛ 

یعنی: انجام فعل به نحو دوّم، موجب حصول غرض مولی می‌شود. 

و حال آنکه معلوم نیست که تکرار عمل محصّل و سبب محقّق شدن مقصود مولی باشد و لذا در اینجا، حکم عقل اینست که: انجام فعل به نحو دوّم متعیّن می‌باشد. 

* مراد شیخ از عبارت (و هذا لیس تقییدا.... ) چیست؟ 

ج: اشاره به پاسخی است که از یک سؤال مقدّر به شرح ذیل داده است: 

آیا اطلاق لفظ دلیلی که فلان عبادت را واجب نموده و فاقد هرگونه مقیّدی می‌باشد مقتضی این نیست که صرف الوجود و اصل تحقّق مأمور به مطلوب مولی است حتی اگر در دخالت قیدی و لزوم شرطی هم شک کنیم آیا نمی توانیم با اصالة الاطلاق آن را دفع کرده و صرف الوجود مأمور به را اثبات کنیم؟

* لب اللباب پاسخ شیخ به سؤال مذکور چیست؟ 

ج: اینست که: می‌فرماید: 

اگر که ما گفتیم در دوران امر میان مطلوب بودن صرف الوجود عبادت، (هرچند در ضمن دو فرد) و میان ایجادش در ضمن فرد خاص، لازم است که امتثال به نحو دوم (ضمن فرد خاص) انجام پذیرد، نه از باب تقیید در دلیلی است که عبادت مورد نظر را واجب کرده است؛ تا به فرض شک در وجود تقیید، شما اعتبار و لزوم آن را با اصالة الاطلاق دفع کنید؛ بلکه در این مورد به اصل عملی که قاعده اشتغال است تمسّک می‌جوییم. 

* حاصل مطلب شیخ به طور واضح چیست؟ 

ج: اینست که: در بخش الفاظ گفته شده: 

در تقسیمات اولیه واجب، اطلاق و تقیید هر دو ممکن می‌باشد و لذا از عدم التقیید اطلاق را کشف می‌کنیم. 

لکن در تقسیمات ثانویه واجب، تقیید محال است؛ چرا که مستلزم دور و تسلسل است، پس اطلاق هم محال است. 

حال، قصد قربت با تمام شعباتش از قبیل: قصد الوجه و قصد التمیز و... در تقسیمات ثانویه داخل اند، 

یعنی: پس از تعلّق امر می‌گوییم: این عملی که متعلّق امر است؛ 

یا قصد قربت در آن لازم است یا نیست. 

یا به نیّت وجوب انجام می‌شود یا بدون نیّت. 

یا توأم با تمییز از غیر مأمور به است یا نیست. 

و در تقسیمات ثانویّه تقیید محال است پس اطلاق هم محال است؛ پس خطاب مولی نه اطلاق دارد و نه تقیید، بلکه اهمال دارد. پس دست ما از اصول لفظیّه خالی است و لذا نوبت به اصول عملیه می‌رسد. و اصل عملی در شک، در محصّل غرض احتیاط است از باب اینکه، اشتغال یقینی مستدعی فراغت یقینیّه است. 

بنابراین، باید کاری کنیم که قطع به حصول غرض مولی حاصل شود و آن به امتثال تفصیلی است و نه اجمالی. 

* نظر جناب شیخ در مواردی که، احتیاط مستلزم تکرار است و تمکّن از امتثال تفصیلی هم داریم چیست؟ 

ج: بهترین راه طریقه احتیاط تام و کامل می‌باشد و آن عبارتست از اینکه: ابتداء به سراغ ظنّ مطلق (خاص) رفته و به هریک از چهار جهت و یا هریک از ظهر و عصر در نماز و... ظن پیدا نمودیم، همان طرف را با تمام خصوصیات محتملة الدخیل و معتبره انجام دهیم. 

فی المثل: اگر ظنّ به ظهر پیدا نمودیم ظهر را با قصد قربت و قصد وجه و قصد تمیز انجام دهیم و سپس از روی احتیاط طرف دیگر را انجام دهیم آن هم از باب اینکه، شاید ظنّ ما خطا بوده و واجب واقعی همین طرف دوم باشد تا به مصلحت واقعیه برسیم. 

* مراد شیخ از عبارت (و توهم.... تا مدفوع.. ) چیست؟ 

۱- بیان یک اشکال است مبنی بر اینکه: 

این شیوه شما (شیخ) نیز از یک جهت مبتلا به اشکال است و آن عبارتست از اینکه: 

شاید در واقع واجب همین طرف باشد درحالی که عبادت قصد وجه می‌طلبد و شما انجام 

مخالفت و تخلّف از احتیاط، امری است قهری، چرا؟ 

زیرا: 

پس از تشخیص طرف اول به عنوان وظیفه و انجام آن با نیّت وجوب، طرف دیگر وظیفه فعلی نیست و نمی توان آن را به نیّت وجوب انجام داد و حال آنکه نیّت الوجوب، احراز لازم دارد. 

به عبارت دیگر: احتیاط با قصد الوجه قابل جمع نمی باشد. 

چون که: قصد الوجه در موردی است که وجوب محرز است، و احتیاط در موردی است که وجوب محرز نیست، بلکه صرف احتمال وجوب است. 

لذا، به فرض که قصد وجه معتبر باشد، در موردی لازم و معتبر است که ممکن باشد مثل: 

موارد علم یا ظنّ تفصیلی. 

اما در موارد علم اجمالی و احتیاط، قطعا قصد وجه معتبر نمی باشد چرا که قابل جمع نیستند. پس باید بگوییم: یا قصد وجه باطل است و یا احتیاط، زیرا لازمه، اعتبار قصد وجه، عدم مشروعیت احتیاط است، چه آنکه احتیاط، از اجمال که با تعیین منافی است جدا نیست و لذا چنان که برخی از محققین فرموده اند: اعتبار نیّت وجه با مشروعیت احتیاط، مثل جمع میان متناقضین است. 

* مراد شیخ از عبارت (عد السید ابی المکارم... ) چیست؟ 

ج: مراد بیان کلام ابن زهره است در کتاب غنیه، که در مسئله دلالت امر بر وجوب و عدم دلالتش برآن چنین فرموده است: 

مطلق امر نه بر وجوب دلالت دارد و نه بر استجاب؛ بلکه خصوص هریک از وجوب و ندب از نصب قرینه و به کمک دلیل خارجی فهمیده می‌شود. 

سپس می‌فرماید: 

اینکه قائلین به وجوب می‌گویند: 

در جایی که، امر، احتمال هریک از ایجاب و ندب را داشته باشد واجب است که بر ایجاب حمل شود، چون که این حمل فایده اش اعم و در دین با احتیاط تناسب بیشتری دارد، کلام باطلی است زیراکه این استدلال هیچ رجحانی بر دلیل قائلین به ندب ندارد. 

بنابراین: 

اگر امری وارد شود که محتمل الطرفین است یعنی: احتمال ایجاب و ندب در آن می‌رود 

لازم است که آن را بر ندب حمل کنیم، چرا که ندب، قدر متیقّن است چرا که اقلّ مئونه است و لذا، کلام کسانی که گفته اند حمل بر وجوب احوط است، درست نیست بلکه ضد احتیاط می‌باشد چون که منجّز به افعال قبیحی می‌شود از جمله: 

اعتقاد به وجوب فعل 

عزم بر انجام آن به قصد وجوب 

اعتقاد به قبح ترکش 

و بدیهی است که هریک از امور فوق قبیح است. 

* عبارت اخرای کلام ابن زهره چیست؟ 

ج: می‌گوید: آنان که قائلند، امر دلالت بر وجوب دارد ادلّه ای دارند که یکی از آن ادلّه اینست که: الوجوب احوط 

یعنی: آنجا که امر دایر است میان وجوب و استحباب، اگر بر وجوب حمل کرده فعل را انجام دهیم مانعی ندارد اما اگر انجام ندهیم احتمال عقاب دارد چرا که شاید امر وجوبی باشد و دفع عقاب لازم است پس از باب احتیاط می‌گوییم: انجام واجب است و الامر للوجوب. 

سپس می‌فرماید: در اینجا، احتیاط در خلاف احتیاط است، زیراکه اگر امر را حمل بر وجوب کردید از باب احتیاط باید بدنبال آن ملتزم به وجوب شوید.

یعنی: ملتزم شوید که، ترکش عقاب دارد یا فعل آن ثواب دارد و یا ترک آن حرام است و حال آنکه، لاحتمال الاستحباب او الاباحة نمی توان به این امور ملتزم شد. 

* نظر شیخ پیرامون کلام سید ابن زهره چیست؟ 

ج: اولا: فحص و بحث از کلام سید را به مقدمات دلیل انسداد واگذار نمود 

ثانیا: می‌فرماید که: در فروع دین التزام مهم نیست و مخالفت التزامیّه ضرری ندارد بلکه، عمده مخالفت عملیّه است که آن هم لازم نمی آید. 

* نظر شما پیرامون کلام ابن زهره چیست؟ 

ج: کلام ایشان از محلّ بحث خارج است 

چرا که صراحتا می‌گوید: در دوران امر میان حمل بر ایجاب و ندب، لازم نیست که معتقد به وجوب شده و آثار وجوب را برآن مترتّب نماییم؛ و حال آنکه، احتمال ندب و استحباب هم، در مأمور به داده می‌شود. 

* آیا ایشان قائل به احتیاط هست یا نه؟ 

ج: البته، ایشان منکر احتیاط نیست بلکه خود از قائلین به احتیاط است، و لکن آنچه در این کلام سید مورد منع واقع شده است اینست که: 

احتیاط نمودن یعنی: حمل امر بر وجوب با احتمال اراده ندب از امر؛ نامش احتیاط نیست نه اینکه ایشان بخواهد مشروعیّت احتیاط را منکر شود. 

* حاصل و صور مختلف مسئله را بصورت یک چارت روشن نشان دهید 

در مورد امتثال اجمالی: 

گاهی عمل توصلی است- احتیاط در اینجا 

یا مستلزم تکرار است- یا مستلزم تکرار نیست 

گاهی عمل تعبدی است- احتیاط در اینجا 

یا مستلزم تکرار است- یا مستلزم تکرار نیست 

در هریک از صور چهارگانه فوق- یا متمکّن از امتثال تفصیلی هستیم یا متمکّن از امتثال تفصیلی نیستیم. 

حال مواردی که متمکن نیستم از بحث خارج است. 

امّا در هریک از چهار صورت بقیه: 

گاهی تمکّن از علم تفصیلی وجود دارد. 

گاهی تمکّن از ظنّ مطلق وجود دارد. 

گاهی تمکّن از ظنّ خاص وجود دارد. 

از مجموع ۱۲ صورت: 

چهار صورت مال ظنّ خاص است. 

چهار صورت مال ظن مطلق است. 

چهار صورت مال علم تفصیلی است. 

و در هرکدام از چهار صورت در دو مقام بحث بود؛ مقتضای قاعده- مقتضای دلیل شرعی 

حال: 

۱- در دو صورت که عمل توصّلی نبود مشکلی هم نبود. 

۲- در صورت سوم هم که عمل تعبدی نبود ولی احتیاط مستلزم تکرار، باز هم مشکلی نبود. 

۳- تنها در احتمال چهارم بود که احتیاط مستلزم تکرار شد و موانعی پیش آمد و نشد که به امتثال اجمالی اکتفا کنیم و لذا راه احتیاط را طی نمودیم 

  • فرهاد صفرخواه
  • ۰
  • ۰

و امّا لو کان الظنّ ممّا ثبت اعتباره بالخصوص فالظّاهر انّ تقدیمه علی الاحتیاط اذا لم یتوقّف علی التکرار مبنیّ علی اعتبار قصد الوجه؛ و حیث قد رجّحنا فی مقامه عدم اعتبار نیّة الوجه فالاقوی جواز ترک تحصیل الظنّ و الاخذ بالاحتیاط. و من هنا یترجّح القول بصحّة عبادة المقلّد اذا اخذ بالاحتیاط و ترک التقلید، الّا انّه خلاف الاحتیاط من جهة وجود القول بالمنع من جماعة. 

و ان توقّف الاحتیاط علی التکرار فالظّاهر ایضا جواز التکرار بل اولویّته علی الاخذ بالظنّ الخاصّ لما تقدّم من انّ تحصیل الواقع بطریق العلم و لو اجمالا اولی من تحصیل الاعتقاد الظنّی به و لو کان تفصیلا، 

و ادلة الظّنون الخاصّة انما دلّت علی کفایتها عن الواقع لا تعیّن العمل بها فی مقام الامتثال. 

الّا انّ شبهة اعتبار نیّة الوجه- (کما هو قول جماعة [۱] بل المشهور بین المتاخّرین) - جعل الاحتیاط فی خلاف ذلک. مضافا الی ما عرفت من مخالفة التکرار للسّیرة المستمرة.

 

ترجمه:

(دوران امر میان عمل به ظنّ خاص و عمل به علم اجمالی) 

اشاره 

اما اگر ظن تفصیلی از ظنونی باشد که حجیّتش به دلیل معتبری ثابت شده باشد، ظاهرا تقدیم آن بر احتیاط و عمل به علم اجمالی، درصورتی که احتیاط متوقّف بر تکرار نباشد، مبنی بر اعتبار و لزوم قصد وجه است. و از آنجا که ما در جای خودش عدم اعتبار نیّت وجه را ترجیح داده ایم، پس اقوی اینست که: تحصیل ظنّ، ترکش مشروع و عمل به احتیاط جایز است. و از همین جاست که، قول به صحّت عبادت مقلّد، زمانی که عمل به احتیاط کند و دست از تقلید بردارد، صحیح است. منتهی چون برخی از فقهاء از آن منع نموده اند، به اعتبار این قول عمل مقلّد به احتیاط، برخلاف احتیاط است. 

و اگر (دوران امر میان عمل به ظنّ خاص و احتیاطی که توقف بر تکرار عمل دارد) و احتیاطی باشد که متوقّف بر تکرار عمل است، ظاهرا تکرار جایز است. بلکه، از اخذ به ظنّ خاص اولی است، چرا که تحصیل واقع از طریق علمی، گرچه به نحو اجمال باشد اولی از تحصیل اعتقاد ظنّی است، هرچند که ظنّ، ظن تفصیلی باشد. 

و ادلّه ظنون خاصّه تنها بر کفایت آنها از واقع و مجزی بودن عمل به آنها دلالت دارد نه بر تعین و انحصار عمل و وجوب اخذ به ظنّ در مقام امتثال به نحو حصر. 

لذا (با فرض وجود این ادلّه، عمل به احتیاط نیز جایز است) جز اینکه شبهه اعتبار نیّت وجه از طرف برخی فقهاء مشهور و متأخّر در اینجا وجود دارد. علاوه برآن که: تکرار عمل با سیره جاری میان علما و اهل شرع مخالفت دارد.

  • فرهاد صفرخواه